یکشنبه, مهر ۱

آیا آمریکا در آینده نزدیک به ایران حمله خواهد کرد؟

آیا آمریکا در آینده نزدیک به ایران حمله خواهد کرد؟
 
 

صبح صادق

یادداشت

 

پاسخ به یک سوال

دکتریدالله جوانی

آیا آمریکا در آینده نزدیک به ایران حمله خواهد کرد؟
 
 

صبح صادق

یادداشت

 

پاسخ به یک سوال

دکتریدالله جوانی

آیا آمریکا در آینده نزدیک به ایران حمله خواهد کرد؟ در روزهای اخیر، این سوال ذهن وفکر عده ای را به خود مشغول کرده است. گرچه طی سالهای بعد از حادثه یازده سپتامبر و لشکرکشی آمریکا به منطقه، این سوال همواره مطرح بوده، لکن در چند روز گذشته و به ویژه پس از سخنان صریح آقای محسن رضایی فرمانده سابق سپاه در یک گفتگوی تلویزیونی درباره وقوع جنگ بین آمریکا وایران در اسفندماه، این سوال رنگ جدی تری در برخی از اذهان به خود گرفته است.

ناکامی آمریکائی ها در سیاست های خاورمیانه ای وبه ویژه شکست درعراق، افزایش قدرت روز افزون ونفوذ بالای ایران در کشورهای منطقه، تداوم فعالیت های هسته ای ایران به رغم صدور قطعنامه های ۱۶۹۶ و ۱۷۳۷ در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد و ارزیابی آمریکایی ها از سیاستها و اقدامات ایران به عنوان عامل اصلی شکست سیاستهایشان در منطقه از یکسو و تشدید جنگ لفظی و اتهام زنی آمریکایی ها علیه جمهوری اسلامی، راهبرد افزایش نیروهای نظامی درعراق، استقرار سیستم های ضد موشک پاترایوت در خلیج فارس و افزایش ناوهای آمریکا در منطقه از دیگر سوی، مجموعه دلایل، شواهد و قرائن کسانی است که از حمله قریب الوقوع آمریکا علیه ایران سخن می گویند. با این حال، آیا آمریکا به ایران حمله خواهد کرد؟

برای پاسخ به این سوال، باید موارد زیر را مد نظر قرار داد.

۱- ایالات متحده آمریکا، یا به تعبیر زیبای حضرت امام قدس الله نفسه الزکیه، این شر مجسم و شیطان بزرگ، دشمن شماره یک و اصلی جمهوری اسلامی ایران است. از دشمن هیچ توقعی جز دشمنی، شیطنت و توطئه نباید داشت.

۲- آمریکا در طول ۲۷ سال گذشته از هیچ توطئه ای علیه جمهوری اسلامی فروگذار نکرده و در عمده توطئه ها و فشارها علیه ایران فعالانه ایفای نقش کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی درمورد سیاستها و رفتارهای آمریکا درقبال کشورمان می فرمایند: « آمریکا علیه جمهوری اسلامی تا بحال هر کاری توانسته انجام داده و اگر کاری را نکرده، قادر به انجام آن کار نبوده است.»

۳ – قبل از حمله به افغانستان و اشغال عراق، لابی صهیونیسم در آمریکا، بر این موضوع تاکید داشت که مشکل اصلی آمریکا، جمهوری اسلامی ایران است. صهیونیستها و برخی از نومحافظه کاران جمهوری خواه بر این اعتقاد بودند که آمریکا باید توان خود را در برخورد نظامی با ایران متمرکز کند. نتیجه نامعلوم و غیر قابل پیش بینی برخورد با ایران به دلیل توانمندیهای دفاعی ملت ایران، این نظریه را در آمریکا تقویت کرد که با حمله به افغانستان و اشغال عراق و قدرت نمایی در اطراف ایران، عزم و اراده مقاومت ایرانیان در برابر تهدیدات آمریکا درهم خواهد شکست و رهبران جمهوری اسلامی مصلحت را در سازش و کوتاه آمدن در قبال آمریکا خواهند دید.

۴- حدود چهارسال از اشغال عراق و پنج سال از حمله به افغانستان می گذرد. درطول این مدت آمریکایی ها تلاش فراوان کردند تا هزینه های نظامی خود را تحت عنوان طرح خاورمیانه بزرگ تبدیل به منفعت سیاسی کرده و تغییر و تحولات دلخواه را در تمامی کشورهای خاورمیانه در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی ونظامی به عمل آورند. موقعیت هسته ای ایران و روند تحولات در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین نشان می دهد آمریکا به هیچ یک از اهداف راهبردی خود طی پنج سال اخیر در منطقه دست نیافته است. گزارش کمیته مطالعات عراق موسوم به گزارش بیکر- همیلتون، بوش را مجبور به اعتراف به شکست سیاستهایش در عراق کرد.

۵- آمریکا در آستانه یک شکست استراتژیک قرار دارد. شکستی که پیامدهای آن نیز استراتژیک خواهد بود. برخی بر این باورند که این شکست رخ داده و قطعی است. بوش تلاش می کند تحت عنوان راهبردهای جدید واصلاح اشتباهات گذشته، آمریکا را از این شکست استراتژیک نجات بدهد.

۶- غیر از بوش وتعدادی از اعضای تیم او، هیچکس نسبت به سیاستهای جدید رئیس جمهور آمریکا خوش بین نیست. دمکراتها و بسیاری از جمهوری خواهان این سیاست جدید را نیز محکوم به شکست می دانند. دلیل اصلی مخالفین این سیاست ها، عدم انطباق آنها با واقعیت های منطقه خاورمیانه است. « ریچارد اف هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا معتقد است اساساً دوران و عصر سلطه آمریکا در خاورمیانه پایان یافته است. برژینسکی راهبرد جدید بوش را عوام فریبی توصیف کرده و می گوید این سیاست محکوم به شکست است زیرا این راهبردها باحال و هوای دوران استعمار تنظیم شده، در حالی که این دوران به پایان رسیده است.

۷- مذاکره با ایران و سوریه از توصیه های اساسی به بوش از سوی کمیته مطالعات عراق برای رهایی آمریکا از مشکلات عراق است. بوش برخلاف این توصیه ها، سیاست تشدید فشار و فضاسازی برای مقابله با ایران و تشکیل یک جبهه عربی- غربی با ماهیت تقابل شیعه و سنی را در پیش گرفته است. حمله به سرکنسولگری ایرن در اربیل و دستگیری دیپلماتهای ایرانی، آغازی برای اعمال فشارهای امنیتی بر ایران است. با توجه به موارد هفته گانه مذکور، آیا تحرکات جدید آمریکا در چارچوب عملیات روانی ارزیابی می شود؟ یا اینکه فراتر از یک عملیات روانی، این تحرکات نشانه هایی برای درگیری و رویارویی نظامی است؟

هر چند نیروهای مسلح کشور اعم از سپاه، بسیج و ارتش در آمادگی کامل برای مقابله با هر نوع تحرک از سوی آمریکا به سر می برند واین آمادگی باید حفظ و ارتقا یابد، لکن دلایل محکمی وجود دارد که تحرکات جدید آمریکایی ها را براساس آن، باید درچارچوب عملیات روانی با اهداف مشخص سیاسی-امنیتی ارزیابی کرد. این دلایل عبارتند از:

الف: آمریکا دراوج قدرت وتحمل شکست درعراق و قبل از فروریختن هیمنه ارتش رژیم صهیونیستی درجنگ ۳۳ روزه، نگران پیامدهای حمله به ایران بود واین اقدام را نکرد. اکنون ایران به مراتب قوی تر از چند سال قبل شده و ارتش آمریکا به تعبیر یکی از مقامات آمریکا در مسیر فروپاشی حرکت می کند. بنابراین همانطور که خانم رایس وزیر خارجه آمریکا گفته، فکر حمله به ایران نیز خطرناک است. ب- اگر حمله محدود و پرشدت به مراکز هسته ای و منابع حیاتی ایران در شرایط موجود درتوان آمریکایی ها ارزیابی شود، آمریکایی ها می دانند با عکس العمل ایران و ضربه های متقابل، یک جنگ نامحدود در سه جبهه هوایی، زمینی و دریایی در منطقه و به صورت غیر قابل کنترل در سطح جهان علیه منافع آمریکا شکل می گیرد. آمریکایی ها به خوبی می دانند هرگز قدرت تحمل چنین جنگی را بعد از شکست در افغانستان، عراق، لبنان و فلسطین ندارند.

ج- هدف از جنگ با ایران اگر نابودی توان هسته ای ایران باشد، پنتاگون اعلام کرده به دلیل نداشتن اطلاعات و پراکندگی مراکز هسته ای ایران، قادر به انجام این کار نیست و اساساً نه تنها دانش و فناوری بومی شده هسته ای درایران نابود شدنی نیست، بلکه هر نوع اقدام نظامی علیه ایران، ایرانیان را در پیشبرد فعالیتهای هسته ای در تمامی زمینه ها جدی تر می کند.

د- آمریکایی ها هدف از تشدید فشارها علیه ایران را، جلوگیری از ازدیاد قدرت ایران وممانعت ازتسلط ایران به عنوان یک قدرت برتر در منطقه اعلام کرده اند. کارشناسان آمریکایی به خوبی می دانند که قدرت ایران یک قدرت فیزیکی نیست که با اقدام نظامی و بهره گیری از ابزارها و تجهیزات نظامی بتوانند آن را نابود کنند. قدرت اصلی ایران، یک قدرت نرم و الهام بخش است که نشانه های آن در تمامی منطقه، جهان اسلام و حتی در خارج از جهان اسلام مانند کشورهای آمریکای جنوبی به خوبی قابل مشاهده است. این قدرت نرم که فی نفسه نابود شدنی نیست و فشارهای بیرونی بر میزان نفوذ ومقبولیت آن نیز می افزاید، اکنون از پشتوانه قدرت سخت، یعنی توانمندیهای نظامی شگفت انگیز نیروهای مسلح نیز برخوردار است.

هـ- بوش برای حمله به ایران درسه سطح داخلی آمریکا، بین المللی و منطقه خاورمیانه با مشکلات جدی مواجه است. شرایط درمنطقه خاورمیانه به منزله بشکه باروت برای منافع آمریکایی هاست.

از نظر بین المللی قطعنامه ۱۷۳۷ شورای امنیت چنین مجوزی را به آمریکا نمی دهد وبه طور قطع می توان پیش بینی کرد که آمریکا از طریق شورای امنیت یا هرگز موفق نمی شود و یا راه طولانی چندین ساله را باید طی کند که به عمر سیاسی بوش و نومحافظه کاران کفاف نمی دهد. از نظر داخلی، بوش و تیم جنگ طلب او، بدترین موقعیت را میان مردم آمریکا پیدا کرده اند. شاید هیچ رئیس جمهوری به اندازه بوش در بین مردم آمریکا تاکنون مورد تنفر واقع نشده باشد. اکنون به راحتی سیاستمداران، رسانه ها و مردم آمریکا بوش را یک رئیس جمهور ضعیف، دروغگو، احمق و پر از اشتباه که آمریکا را در جهان منزوی کرده خطاب می کنند.

بنابراین تحرکات اخیر را باید یک عملیات روانی در چارچوب یک تهدید واقعی ارزیابی کرد. تهدید آمریکا هدفمند است و هدف آن برقراری تعادل و موازنه بین آمریکا و ایران جهت انجام مذاکره، یعنی همان توصیه های بیکر- همیلتون می باشد. آمریکا اکنون نیازمند به مذاکره با ایران است. آمریکا موقعی در این مذاکره خیلی متضرر نخواهد شد که ایران را نیز به مذاکره با خودش نیازمند سازد. یک تهدید آن هم به صورت واقعی می تواند چنین هدفی را برای آمریکا تأمین نماید. در این حرکت هم آمریکایی ها مثل گذشته شکست خواهند خورد چرا که ملت ایران با حفظ وحدت وهمدلی وهوشیاری انقلابی، تهدید آمریکایی ها را به سخره خواهد گرفت و از کنار آن عبور می کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *