یک بار با یکی از دوستان صحبت میکردم که بیش از آنچه که لازم است، روی برخی مواضع آقای هاشمی حساب نکنند، او گفت که تو (یعنی من) بیش از اندازه حساس هستی، زمانه عوض شده و آقای هاشمی ۱۳۸۴، با آقای هاشمی ۱۳۶۸ زمین تا آسمان فرق کرده. البته میپذیریم که افراد سنگ خارا یا کربن خالص نیستند که هیچ تغییری نکنند، اما گاه دیده میشود که تغییرات فقط در سطح و ظاهر است و عمق و اهداف اصلی تغییر نکرده است.
یک بار با یکی از دوستان صحبت میکردم که بیش از آنچه که لازم است، روی برخی مواضع آقای هاشمی حساب نکنند، او گفت که تو (یعنی من) بیش از اندازه حساس هستی، زمانه عوض شده و آقای هاشمی ۱۳۸۴، با آقای هاشمی ۱۳۶۸ زمین تا آسمان فرق کرده. البته میپذیریم که افراد سنگ خارا یا کربن خالص نیستند که هیچ تغییری نکنند، اما گاه دیده میشود که تغییرات فقط در سطح و ظاهر است و عمق و اهداف اصلی تغییر نکرده است.
وبلاگ عباس عبدی
در همچنان بر یک پاشنه میگردد
دوشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۸۵
یک بار با یکی از دوستان صحبت میکردم که بیش از آنچه که لازم است، روی برخی مواضع آقای هاشمی حساب نکنند، او گفت که تو (یعنی من) بیش از اندازه حساس هستی، زمانه عوض شده و آقای هاشمی ۱۳۸۴، با آقای هاشمی ۱۳۶۸ زمین تا آسمان فرق کرده. البته میپذیریم که افراد سنگ خارا یا کربن خالص نیستند که هیچ تغییری نکنند، اما گاه دیده میشود که تغییرات فقط در سطح و ظاهر است و عمق و اهداف اصلی تغییر نکرده است. من قصد تحلیل روانشناسانه ندارم، اما فکر میکنم آقای هاشمی چنان هویت خود را با دوره ۸ ساله ریاست جمهوریاش گره زده که کوچکترین نقد و انتقاد و نادیده گرفتن آن را برنمیتابد، و اگر به خاطر آورید که مبدأ تاریخ جدید هم برای ایشان از این مقطع شروع میشود، از همین رو بود که یک بار فرمودند که از زمان مادها تاکنون هم چنین و چنان نشده است. بهتر است این قسمت را کوتاه کنم و بخشی از سخنان آقای هاشمی را که از طرف خبرگزاری ایسنا منتشره شده است و به موضوع موردنظر من مربوط میشود نقل کنم.
***
آقای هاشمی گفت: کسانی که انحراف از سند چشمانداز و اصل ۴۴ را مطرح میکنند، موارد مشخصی را میآورند، مثلا در سند چشمانداز تصویب شده که سالی ده درصد از اتکا به نفت کم شود تا در عرض ده سال کشور دیگر متکی به نفت نباشد، اما در این دو سال برعکس شده است و اتکای ما به نفت بیشتر شده، یا در واگذاری امور به مردم قرار بود ظرف پنج سال و هر سال ۲۰ درصد، دولت تصدیهای خود را به مردم واگذار کند که این هم نشده است……..
بسیاری از متممهای بودجه که هماکنون دولت به مجلس میدهد با صریح اصول چشمانداز مخالف است و ما طبق قانون میتوانیم اقدام کنیم، اما وضعیت کشور و نیاز دولت را میبینیم و در این زمینه ملاحظه می کنیم.
هاشمی رفسنجانی در ادامه دربارهی نظر برخی مبنی بر واگذاری شرکتهای دولتی در گذشته به صورت نادرست و غیرشفاف گفت: این جوسازی در آن زمان توسط افرادی از جناح رادیکال چپ مطرح میشد که الان پشیمان شدهاند. ما از آنها یک مورد خواستیم که بیان کنند. آقای حبیبی مسوول واگذاریها و فرد بسیار دقیقی بود و آییننامهی دقیقی هم در اینباره داشتند. آنها نتوانستند یک مورد مشخص را بگویند. شما خبرنگاران هم اگر موردی دیدید به ما بگویید. این جوسازیها باعث شد که کار خصوصیسازی سست شود و در زمان آقای خاتمی هم به سستی پیش رفت. رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پایان دربارهی اینکه آیا برنامههایی را که در دورهی ریاستجمهوری خود اجرا کرده دارای نقص عمده میبیند یا نه؟ گفت: عملا ثابت شد که آن راه درست بود. شما چند روز پیش از زبان مقام معظم رهبری شنیدید که تولید ثروت مشروع ارزش است اما آن زمان نسبت به میدان دادن به غیردولتیها برای فعالیتهای اقتصادی انتقاد میشد. در روزهای اول جناح چپ که اصلاحطلب است و بعدها جناح راست این مباحث را مطرح میکردند اما این حرفها دیگر حل شده و سند چشمانداز و سیاستهای کلی اصل ۴۴ بحثها را به جلو برده است. دربارهی اینکه آیا اشتباهی در آن دوره بوده است یا نه؟ به نظر من در آن زمان برخی مسایل را دیر مطرح کردم که به نتیجه نرسید.(پایان نقل قول)
***
۱ـ اولین نکته سخنان آقای هاشمی عدم پایبندی دولت کنونی (از خلال بودجه و…) به برنامه چشمانداز بیست ساله است. این گزاره کاملاً واضح و مورد قبول است. اما هنگامی که آن را در کنار درست دانستن سیاستهای خود بویژه سیاستهای اقتصادی در سالهای ریاست جمهوری اشان میخوانیم، به یک باره اصالت آن گزاره تغییر میکند، و معنایی کاملاً واژگونه پیدا میکند. چرا؟
ابتدا باید گفت که چرا از گزاره آقای هاشمی (بویژه این که آقای هاشمی آن را گفتهاند) باید خوشحال بود؟ زیرا برای اولین بار در سطح بالای کشور افرادی پیدا شدهاند که معتقدند باید در برنامهریزیهای جزیی و سالانه برحسب برنامه بلندمدت و راهبردی اقدام کرد و این البته اصل بدیهی برنامهریزی است. اما این سخن وقتی دقیق و صادقانه میبود که بلافاصله گفته میشد که ما در برنامه اول و دوم توسعه چنین نکردیم و از این بابت باید عذرخواهی میشد. نه آنکه برخلاف این انتظار، به دفاع دربست از آن سیاستها پرداخته شود.
دولت فعلی اگر هم برخلاف چشمانداز عمل کرده باشد، دو نکته را میتواند در دفاع از خود بگوید. اول این که این دولت در تدوین این برنامه نقشی نداشته و مسئولیتی در قبال آن ندارد. و شاید هم در تعارض با آن بر سر کار آمده است. دوم اینکه اگر این چشمانداز و راهبرد مصوب رهبری است. هیچ چیز بهتر از این در توجیه اقدامات دولت نیست که رهبری بیش از دولتهای قبل آن را قبول دارد و تأیید میکند. پس حتماً خودشان هم بهتر از آقای هاشمی میتوانند اقدامات دولت فعلی را با سیاستهای راهبردی ابلاغی تطبیق دهند و در صورت تعارض جلوی کارها را بگیرند خصوصا که دولت فعلی خیلی هم به تبعیت از رهبری متعهد است. بر فرض هم که تطبیق نداشته باشد، سکوت یا تأیید ایشان میتواند به منزله تعدیل در این چشمانداز تلقی شود.
به علاوه سیاستهای راهبردی جهتگیریهای کلی هستند که انطباق یا عدم انطباق یک سیاست (مثل بودجه) با آنها به این سهولت امکانپذیر نیست و هر کس از ظن خود یار این سیاستها یا آن راهبردها میشود.
اما آقای هاشمی اگر چنین توصیهای را به دولت فعلی میکند، حتماً توجه دارند که خودشان اولین برنامه توسعه را به کلی نقض کردند. برنامهای که اولاً دقیق و جزیی نوشته،و ثانیاً تبدیل به قانون گردیده بود. ثالثاً آقای هاشمی شخصا بیش از همه در تدوین آن دخالت داشت. در نقض شدن آن قانون همین بس همه کارشناسان نویسنده آن برنامه علت شکست آن را عدم اجرای مسئولین میدانند که طبعاً آقای هاشمی مسئول اصلی اجرای آن بودهاند، اما موارد عدول از آن بسیار است، و من فقط موارد خاصی را برمیشمرم.
الفـ در برنامه اول مطلقاً سیاست تکنرخی شدن ارز وجود نداشت، اما آقای هاشمی (آخر هم معلوم نشد چگونه و براساس مشورت با کی این تصمیم را گرفتهاند) در ابتدای سال ۱۳۷۲ تکنرخی شدن ارز را اعلام کرد. و بساط هر چه برنامه اول و حتی دوم و اصولاً برنامهریزی را بود برچید. و آن را نقطه عطف هم نامید!!
بـ مبارزه با تورم به درستی یکی از محورهای مهم برنامه اول بود که از طریق کاهش هزینهها و استقراض از بانک مرکزی و انضباط مالی محقق میشد. طبق برنامه اول قرار بود تورم در سال پایانی برنامه اول (۱۳۷۲) تک رقمی شده و به ۹/۸ درصد برسد،اما آنچه رخ داد نزدیک به ۵/۲ برابر این رقم یعنی ۲/۲۱ درصد بود و با فاجعهای که در سال ۱۳۷۲ رخ داد (تکنرخی کردن بیمقدمه و بیبرنامه) نرخ تورم در دو سال ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ به صد درصد رسید!! که در تاریخ ایران بیسابقه بود!!
جـ طبق برنامه قرار بود بدهی دولت به بانک مرکزی طی برنامه اول فقط حدود ۵۰ درصد اضافه شود، اما در پایان برنامه این بدهی، ۱۳۵ درصد بیشتر از سال قبل از شروع برنامه شده بود! استقراض از سیستم بانکی باید در سال ۱۳۷۲ به صفر میرسید، اما بیشترین استقراض تاریخ ایران تا آن موقع در این سال انجام شد!!
دـ افزایش نقدینگی که باید در طول برنامه با رشد منفی مواجه میشد، در سال ۱۳۷۲، به بیش از سه برابر سال قبل از برنامه رسید. در سال ۱۳۷۲ باید فقط ۸/۳ درصد رشد نقدینگی میداشتیم (طبق برنامه) که این رقم ده برابر بیشتر یعنی ۳۷ درصد افزایش یافت!
هـ یکی از مهمترین خطاهای آن دوران سیاستهای ارزی و هزینههای ارزی زیاد در غیاب درآمدهای ارزی بود، در نتیجه اعتبار ارزی ایران را چنان به ورطه نابودی کشاند که گشایشهای LC برای واردکنندگان ایرانی حتی برای ارقام اندک با تأیید بانک مرکزی هم قبول نمیشد و نیازمند بیمه ثالث بود که هزینه بسیاری را برای آبرو و اقتصاد مملکت ایجاد کرد.
خوب آقای هاشمی که در دوران عسرت ارزی آن طور بیمحابا هزینههای ارزی ایجاد کردند، چگونه میتوانند به دولت فعلی انتقاد کنند، در حالی که اینان کمبود ارز ندارند، بلکه زیادی هم دارند! راستی اگر آقای هاشمی آن طور که الان میگوید و سیاستهای آن دوره را دربست تائد می کند و میخواست آن سیاستهای ارزی را ادامه دهد، چه نکته مثبتی بر مصارف ارزی که امروز میشود برای آن متصور است؟
حتماً فراموش نکردهاید که پس از تکنرخی کردن ارز که نقطه عطف بود، مردم را در جلوی بانکها برای گرفتن ۵۰۰۰ دلار ارز به صفهای طویل کشیدند تا نشان داده شود که اقتصاد مبتنی بر برنامه چیست؟ برنامهای که هرچه از آن میگذریم، صحت و درستی آن برای آقای هاشمی بیش از پیش اثبات میشود بطوری که حتی منتقدین دیروزش، امروز پشیمان شدهاند!!
وـ عدول از برنامه و قانون در آن زمان یک اصل بود. در سال ۱۳۷۳، آقای هاشمی پایان سیاست تعدیل و شروع قیمتگذاری را اعلام کرد!! و هنگامی که برنامه تعدیل کنار رفت، در برنامه دوم نیز از اولین گام تخلف صورت گرفت. کافیست که بگویم، طبق برنامه دوم باید به طور متوسط سالانه ۴/۱۲ درصد تورم داشته باشیم اما بخش عمده آن تورم در همان سال اول برنامه ۱۳۷۴ با حدود ۵۰ درصد نصیب اقتصاد و ملت شد کافیست گفته شود که در پایان برنامه شاخص قیمتها از رقم ۱۰۰ در سال قبل از برنامه به رقم ۳۲۷ رسید که سیاهترین دوره تورم در تاریخ اقتصادی کشور است.
توجه شود بحث من رد کردن دستاوردهای برنامه اول و دوم نیست، بلکه نقد استدلال ایشان در تأیید دربست آن عملکرد در کنار نقد ایشان از دولت فعلی در عدول از سند چشمانداز ۲۰ ساله است که اصولاً معلوم نیست حد و حدود آن چگونه است. ضمناً قصد بیان تمام موارد تخطی و عدول از قانون در برنامه اول و دوم را ندارم، و صرفاً به مواردی اشاره کردم که برای خواننده امروزی هم ملموس است.
به نظر میرسد که اگر سیاستهای جریان داشته در برنامه اول توسعه در حال حاضر هم اجرا شود، زیادهروی در مصرف ارز و نیز عدول از برنامه و بیانضباطی مالی شدید، اگر از دولت فعلی بدتر عمل نشود، قطعاً بهتر نخواهد بود.
۲ـ یکی از انتقاداتی که به دولت فعلی میشود در غیر شفاف عمل کردن سیاستهای اقتصادی و بیانضباطی مالی است که حتی دوستان دولت فعلی نیز آن را تکرار میکنند، اما در دوره آقای هاشمی نیز این مسأله و حتی بدتر از آن به وضوح دیده میشود. نمونه روشن آن فعال شدن دستگاههای امنیتی در حوزه اقتصاد بود که هم به اقتصاد لطمه زد و هم نظام اداری ناکارآمد را به فساد و تباهی کشاند، که آقای خاتمی هم در دوره هشت ساله خود به زحمت توانست اندکی از این مشکل را رفع و رجوع کند.
۳ـ بخشی از صحبت آقای هاشمی در دفاع از برنامه خصوصیسازی در دوران وی است و اینکه آقای حبیبی مسئول این کار بوده و آدم دقیقی است و یک مورد هم از تخلف گفته نشده، اگر شما خبرنگاران دیدید به ما بگویید!!
اول اینکه موارد همان زمان زیاد مطرح شد و پاسخی داده نشد، و آن قدر پروندهها کهنه شد، که رغبتی برای باز کردن آن نمانده. اما خوب است یک مورد لاستیک دنا را نقداً توضیح دهند، بقیهاش فعلاً بماند. به علاوه دستور دهید که کل صورتحساب و قیمتگذاری فروش و خریدار و نحوه پرداخت و….آن دوران منتشر تا قضیه روشن شود.مساله و مشکل ثروت اندوزی مشروع نیست که صرف مشروع بودن آن موجب مقبولیت هم میشود! اما طی سال های دولت شما حدود ۱۰۰ میلیارد تومان از طریق مذاکره و ۲۶ میلیارد تومان از طریق مزایده واگذار شده است، در حالی که چندین برابر این رقم از طریق بورس واگذار شده بود، اما نسبت به واگذاری از طریق بورس اعتراضها زیاد نیست، ولی واگذاریهای مذاکرهای معلوم است که چگونه بوده؟ در حالی که در دوره آقای خاتمی اکثر موارد از طریق بورس واگذار شد و اعتراض چندانی را موجب نشد.و به دلیل همین سوءاستفاده ها از سال ۷۷ هیچ موردی از طریق مذاکره واگذار نشد.
به علاوه مسأله اصلی اقتصاد ما نه امروز نه آن روز خصوصیسازی به معنای فروش اموال دولت به مردم نبود و نیست، بلکه مسأله ثبات در سیاستها و ایجاد زمینه رقابت و حذف رانتجویی است که اگر در غیاب این سیاستها، اموال دولت واگذار شود، نه تنها هیچ رونقی را شاهد نیستیم، بلکه ممکن است اثرات منفی هم بگذارد، همچنان که مطالعهای در این خصوص صورت گرفت و معلوم شد، واگذاریها در آن شرائط کمک چندانی به بهبود تولید و افزایش بهرهوری واحد تولیدی که هدف اصلی است نکرده است و اتفاقا یکی از دلائل بدبینی به واگذاری ها همین نتائج بود. در آن زمان هم، شما به بجای پرداختن به سیاستگذاریها به موضوعی پرداختید که اصولاً چندان تاثیری در کل اقتصاد نداشت. برای نمونه ارزش واگذاریهای شما در سال ۱۳۷۵، حدود ۶۹ میلیارد تومان بود، اما حجم سرمایهگذاریهای دولتی شما بیش از ۲۷۰۰ میلیارد تومان (یعنی بیش از ۳۰ برابر) پس دعوا بر سر چیست؟ امروز هم همین مسأله صادق است. این همه دعوا بر سر واگذاریها و در مقابل سکوت در برابر سیاستگذاریهای رقابتی و ثبات سیاستها و رفع فساد و حاکمیت قانون و… هر آدم عاقلی را به شک میاندازد که قضیه چیست؟ وقتی که شما در مصاحبه خود اقرار میکنید که برحسب قانون میباید بر عملکرد دولت نظارت کنید، اما نمیکنید و به دولت اجازه میدهید که شعارهایش را محقق کند (گویی که با این کارها برنامه و اهداف آن میتواند محقق شود!!) و با صراحت خودتان نیز اصل نظارت و برنامهریزی را نادیده میگیرید، چگونه انتظار دارید که واگذاری مایملک دولت در این وضع به بهبود بهرهوری و افزایش تولید منجر شود؟ مگر بخش خصوصی موجود امنیت و آسایش و استقلال نسبی دارد که بخواهید اموال دولتی را به آنها منتقل کنید؟
۴ـ تصور میکنم که آقای هاشمی ادبار به دولت موجود را نباید به حساب اقبال به سیاستهای خویش تلقی کنند، سیاستهائی که منجر به شکست ایشان در دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شد. فرق است میان تأیید یک سیاست یا رد سیاست دیگر.
قصد مچگیری در میان نیست. اما اگر در همان دوران ریاست جمهوری قدری به سخنان منتقدان (که خیرخواهترین خلق خدا نسبت به صاحبان قدرت هستند) گوش داده میشد و با قضاوتهای قبلی تمامی آنها شیطنت و… تلقی نمیشد، امروز شاهد این اوضاع نبودیم، اگر آن رفتار در آن زمان امری قابل درک، از اصحاب قدرت مینمود، رفتار امروز که همچنان بر همان طبل کوبیده شود، معقول نمینماید. وقتی که به راحتی میشد گفت که در واگذاریهای به علت شروع کار تخلفاتی هم صورت گرفته است که در طول زمان باید آنها را برطرف و اصلاح میکردیم، چرا چنان دربست از چیزی دفاع میشود که هیچ فردی که اندکی اطلاع داشته باشد حاضر به دفاع از آن نیست.
آنچه که برای جامعه ما سم مهلک است صرفا وجود افراد نالایق یا… در مصادر امور نیست، چه بسا افراد توانمند و لایقی هم در مصادر امر قرار گیرند، اما وجود چنین سیاستی که کلیه انتقادات را نادیده بگیرد و بدون هیچ دلیل موجهی بر مسألهای کاملا خطااصرار کند، بیش از هر چیز دیگر مهلک و خطرناک است. سیاستهای دولت فعلی هم عموماً از همین زاویه است که مورد انتقاد دیگران است، حال اگر قرار باشد که این رفتار و سیاست کماکان ثابت بماند، چه فرق میکند، زید در مصدر امور باشد یا عمر؟
در پایان یک نکته کوچک از جناب آقای هاشمی باید پرسید. ایشان فرمودهاند که اگر خبرنگاران موردی را دیدند اعلام کنند و به ایشان بگویند، اینک ایشان بفرمایند که سیاستهای ایشان از جمله تکنرخی کردن ارز و افزایش نقدینگی و تورم و مخارج ارزی در طول پنج سال اول ریاست جمهوریشان براساس کدام تبصره از قانون برنامه اتخاذ شد؟ و اگر از برنامه تخطی کردند به کدام مجوز قانونی و کدام مجوز عقلی و علمی و بالاخره با کدام نتیجه مثبت؟ همین موارد را پاسخ دهند ممنون میشویم، گرچه ایشان نفرموده بودند که پس از انتقال موارد از سوی خبرنگاران، لزوماً هم پاسخ خواهند داد اما امیدوارم که چنین پاسخی را شاهد باشیم.