شنبه, شهریور ۳۱

مردان رسانه ای نومحافظه کاران ایرانی

 اگر چه حامیان راست جدید- که تاکنون جدی ترین مصداقش در حوزه ژورنالیسم تحقق پیدا کرده – بر آمده از یک جریان حزبی چون کارگزاران هستند، اما این باعث نمی شود که نقاط افتراق حمایت شوندگان از حامیان شان نادیده گرفته شود. خصلت عملگرایی کارگزاران باعث می شود تا در شرایط گوناگون میان دو قطب به راحتی جابجا شود. قطب راست سنتی – بازار- که زادگاه آنهاست و قطب لیبرال سرمایه داری که تا حدودی معلم و راهنمای آنها بوده است و البته تحرک سیاسی کارگزاران به عنوان یک گروه فراجناحی از رهگذر همین جابجایی است

 اگر چه حامیان راست جدید- که تاکنون جدی ترین مصداقش در حوزه ژورنالیسم تحقق پیدا کرده – بر آمده از یک جریان حزبی چون کارگزاران هستند، اما این باعث نمی شود که نقاط افتراق حمایت شوندگان از حامیان شان نادیده گرفته شود. خصلت عملگرایی کارگزاران باعث می شود تا در شرایط گوناگون میان دو قطب به راحتی جابجا شود. قطب راست سنتی – بازار- که زادگاه آنهاست و قطب لیبرال سرمایه داری که تا حدودی معلم و راهنمای آنها بوده است و البته تحرک سیاسی کارگزاران به عنوان یک گروه فراجناحی از رهگذر همین جابجایی است

عدالتخانه

 

اگر چه حامیان راست جدید- که تاکنون جدی ترین مصداقش در حوزه ژورنالیسم تحقق پیدا کرده – بر آمده از یک جریان حزبی چون کارگزاران هستند، اما این باعث نمی شود که نقاط افتراق حمایت شوندگان از حامیان شان نادیده گرفته شود. خصلت عملگرایی کارگزاران باعث می شود تا در شرایط گوناگون میان دو قطب به راحتی جابجا شود. قطب راست سنتی – بازار- که زادگاه آنهاست و قطب لیبرال سرمایه داری که تا حدودی معلم و راهنمای آنها بوده است و البته تحرک سیاسی کارگزاران به عنوان یک گروه فراجناحی از رهگذر همین جابجایی است. راست های جدید نیز از توانایی جابجایی بالایی برخوردارند اما برخلاف حامیان شان شاید ژورنالیست ها نسل نو خبر از شکل گیری یک الگوی جدید می دهند؛ الگوی " جهانی سازی" یا " آمریکایی سازی ایرانی؛ تاریخ قضاوت خواهد کرد همه این جابجایی ها بر اساس یک نقشه از پیش تعیین شده و غیر قابل عدول انجام می پذیرد و هر گونه انعطافی بر اساس اصول محقق می گردد، آنها عملگرایی را نیز مدون و منضبط کرده اند.

راست های جوان؛ مترجمین اصول مقدس لیبرال سرمایه داری

سرمقاله های دوره اول انتشار روزنامه شرق گاه به قلم سردبیر نوشته می شد. محمد قوچانی کسی که روزنامه نگاری را در همشهری آموخت و توانایی اش را در همشهری ماه و همشهری دو به نمایش گذاشت. حال پس از دست به دست شدن شهرداری و رفتن عطریانفر – مهم ترین حامی اش- روزنامه ای تازه، تاسیس کرده بود که انصافا خواندنی از آب در آمد. و البته این یک اتفاق نبود. 

سرمقاله های دوره اول انتشار روزنامه شرق گاه به قلم سردبیر نوشته می شد. "محمد قوچانی"  روزنامه نگاری را در همشهری آموخت و توانایی اش را در "همشهری ماه" و "همشهری دو" به نمایش گذاشت. پس از دست به دست شدن شهرداری و رفتن عطریانفر – مهم ترین حامی اش- روزنامه ای تازه، تاسیس کرده بود که انصافا خواندنی از آب در آمد. و البته این تنها یک اتفاق نبود. این گروه جدید اقتضائات کار با رسانه ی مکتوب را به خوبی آموخته و – حداقل بیش از هم صنفان خود- بر آن مسلط شده بودند و همین امر هم باعث شد تا نخبگان روزنامه خوان که بر خلاف عامه مردم تنها ستون حوادث را نگاه نمی کنند به  این روزنامه جدید جذب شوند. و  سرمقاله ها را که اغلب مانیفست  جریان رسانه ای جدید بود، با دقت مطالعه کنند.

سردبیر مدتی پیش از انتخابات ریاست جمهوری یادداشتی نوشت که کنایه هایی هم برای دولت اصلاحات با خود داشت. سرمقاله نویس شرق  توسعه سیاسی و آزادی های مدنی و در یک کلام بازگشت تصمیم گیری و قدرت به مردم را نه در توسعه سیاسی و اصلاحات مربوط به آن، از قبیل حمایت از احزاب و تاسیس احزاب متعدد و روزنامه ها و … نمی دانست، بلکه تاکید می کرد که مشکل اساسی در اقتصاد است و باید اصلاحات اقتصادی مورد نیاز در جهت آزاد سازی و شکل گیری قدرت های مستقل اقتصادی در جامعه صورت بگیرد، و نتیجه گرفته بود که تا زمانی که مردم توان عرض اندام اقتصادی ندارند عرض اندام سیاسی آرزویی بیش نیست، پس میدان دادن به سرمایه داران بزرگ مستقل و قدرتمند که بتوانند در سیاست دخالت کنند، برای گسترش قوچانی دبیر کل هیچ حزبی نیست اما رهبری یک حزب رسانه ای را بر عهده دارد، حزبی که دارای مرامنامه ای –شاید نانوشته- و عملکردی شفاف است. و درست بر خلاف بسیاری از احزاب ناقص الخلقه ایرانی که از بعد از مشروطه هر روز از گوشه ای سر بر آوردند دموکراسی از نان شب واجب تر است.

قوچانی و دوستانش رشد یافته سال های پس از خرداد ۷۶ هستند، شاید به قول برخی میوه های دوم خرداد، اما واقعیت این است؛ به همان اندازه که چپ جدید با چپ اسلامی سال های دهه شصت متفاوت است این گروه نیز با جناح های فعلی قدرت در کشور متمایزند. البته تمایز به معنای تضاد نیست، در اینجا تمایز بیشتر مربوط به نوعی دگردیسی و تکامل می شود که در طبقه سیاسی تکنوکرات ها به وقوع پیوسته و گروهی پا به عرصه گذاشته اند که نه تکنوکراتند، نه اقتصاددان و نه مرد سیاست و البته همه اینها هستند. مردان رسانه ای نومحافظه کاران ایرانی که حال قرار است نقش نخ تسبیح را برای طیف گسترده ای از همفکران خود ایفا کنند. همفکرانی که هر کدام به دلایلی دوره دگردیسی و پوست اندازی را طولانی تر از مردان رسانه طی کرده اند.همکاران قوچانی می کوشند تا دوباره بخوانند، تصحیح کنند، قطعات گسسته اندیشه ها را از نقاط اشتراک شان به هم پیوند دهند و دوباره حاصل را به جامعه همفکران برگردانند تا آنها نیز حرکت خود را بر اساس ایده های جدید تصحیح کنند.

اما چرا نو محافظه کار، شاید خواننده محترم به این دلیل که این روزها اصطلاح "نومحافظه کار" را که ترجمه ای از لغت انگلیسی "نئو کانسرواتیو"است، بیشتر برای حاکمان دوره اخیر ایالات متحده آمریکا شنیده اند توقع نوعی رادیکالیسم داشته باشد تا به قول رسانه های غربی میانه روی؛ که البته توقع غلطی نیست، اما این بدان معنا نیست که مصداق نومحافظه کاری در ایران احمدی نژاد و حامیان او باشند.

 

جماعتی که از آنان گفتیم اتفاقا بسیار تندرو یا بهتر است بگوییم بنیادگرا هستند. بنیان هایی که اعقاب آنها در طی دهه های ۶۰ و ۷۰ شمسی در پس تاکتیک های انقلابی پنهان می کردند و می کوشیدند رنگ هایی متفاوت از ماهیت شان بر آنها بزنند، امروز در شفاف ترین اشکال شان از طریق یادداشتها، گزارش ها، مقالات، گفتگوها و در حقیقت ژورنالیسم حرفه ای منتشر و تبلیغ می شود، بدون ذره ای مماشات؛ و از این جهت است که این نسل جدید از رادیکال ترین گروه های سیاسی عصر حاضر ایران هستند.

قوچانی در اولین شماره "شهروند امروز" که راست های جدید نیز از توانایی جابجایی بالایی برخوردارند اما برخلاف حامیان شان همه این جابجایی ها بر اساس یک نقشه از پیش تعیین شده و غیر قابل عدول انجام می پذیرد و هر گونه انعطافی بر اساس اصول محقق می گردد، آنها عملگرایی را نیز مدون و منضبط کرده اند نقش نشریه ارگان راست جدید – و نه به زعم برخی مدرن- را در ایران بازی می کند این جریان را معرفی کرده و شاید اولین صاحب نظری باشد که میان جریان چپ جدید، که در سال های پس از دوم خرداد به اصلاح طلبان اطلاق می شد و همفکران خود تمایز قائل شده است.

وی، خود و همفکران خود را به درستی راست می نامد. اصالت آزادی های فردی، ارزش مناسبات بازار و سرمایه و در نهایت جامعه مدنی منطبق بر نهادهای نضج یافته در تفکر سرمایه سالار قرن بیستم -که حالا در آغاز قرن بیست و یک هر روز ماهیتی جهان شمول تری می یابند- از شاخصه های تفکری است که روزنامه نگار نسل نو خود را متعهد به آن می داند.

قوچانی دبیر کل هیچ حزبی نیست اما رهبری یک حزب رسانه ای را بر عهده دارد، حزبی که دارای مرامنامه ای –شاید نانوشته- و عملکردی شفاف است. و درست بر خلاف بسیاری از احزاب ناقص الخلقه ایرانی که از بعد از مشروطه هر روز از گوشه ای سر بر آوردند. حزب رسانه ای وی در همه حوزه ها حرف هایی برای گفتن دارد، حرف هایی کاملا منطبق بر مرام نامه "راست جدید". کافیست پژوهشگر علاقمند، کارنامه کار این طیف را از "همشهری" تا "هم میهن" و "شهروند امروز" مطالعه کند. مرامنامه به مثابه یک ایدئولوژی یا بهتر بگوییم مکتب در تمام زوایای نگاه رسانه ای وجود دارد. هیچ مطلبی بدون توجه به این اصول مقدس ترجمه نمی شود، گزارشی نوشته نمی شود، یا عکسی انتخاب نمی شود و یا خبر یا مصاحبه تنظیم نمی گردد. اصول مقدس تبدیل به مذهبی رسانه ای شده است.

اگر چه حامیان راست جدید- که تاکنون جدی ترین مصداقش در حوزه ژورنالیسم تحقق پیدا کرده – بر آمده از یک جریان حزبی چون کارگزاران هستند، اما این باعث نمی شود که نقاط افتراق حمایت شوندگان از حامیان شان نادیده گرفته شود. خصلت عملگرایی کارگزاران باعث می شود تا در شرایط گوناگون میان دو قطب به راحتی جابجا شود. قطب راست سنتی – بازار- که زادگاه آنهاست و قطب لیبرال سرمایه داری که تا حدودی معلم و راهنمای آنها بوده است و البته تحرک سیاسی کارگزاران به عنوان یک گروه فراجناحی از رهگذر همین جابجایی است. راست های جدید نیز از توانایی جابجایی بالایی برخوردارند اما برخلاف حامیان شان شاید ژورنالیست ها نسل نو خبر از شکل گیری یک الگوی جدید می دهند؛ الگوی " جهانی سازی" یا " آمریکایی سازی ایرانی؛ تاریخ قضاوت خواهد کرد همه این جابجایی ها بر اساس یک نقشه از پیش تعیین شده و غیر قابل عدول انجام می پذیرد و هر گونه انعطافی بر اساس اصول محقق می گردد، آنها عملگرایی را نیز مدون و منضبط کرده اند.

تجربه راست جدید البته بر خلاف نامش تجربه ی جدیدی در ایران نیست، در سال های ابتدایی دهه چهل و درست زمانی که "کندی" بر اساس طرح هایی چون طرح مارشال و اصل چهار ترومن یک اصلاح جهانی اقتصادی- اجتماعی را دردستور کار داشت، جماعتی از تحصیل کردگان جوان – اغلب از دانش آموختگان دانشگاه های آمریکا- حول محور "حسنعلی منصور" با عنوان "کانون مترقی" طیف جدیدی از سیاست مداران ایرانی را تشکیل دادند که قرار بود پروژه ناموفق امینی را به انجام برسانند، و البته تا پیش از قبضه قدرت با عنوان سیاسی "حزب ایران نوین"؛ هیچ بیانیه ی صرفا سیاسی از آنها صادر نشد (آبادیان،حسین- دو دهه پایانی حکومت پهلوی"جلد اول"). حتی در زمانی که دفتر مطالعات اقتصادی، اجتماعی پهلوی را راه اندازی کردند.

اگر چه بر اساس اسناد، نقش پر رنگ "گراتیان یاتسویچ" مدیر پایگاه سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا در ایران و مستاجر "منصور" در شکل گیری "کانون مترقی" قابل انکار نیست اما مطمئنا زمینه های شکل گیری چنین گروهی در ایران دهه سی و چهل موجود بوده، تفکری که تغییرات ریشه ای در بنیان های اجتماعی – اقتصادی ایران را آن گونه که اقتصاد جهانی یا بهتر بگوییم اقتصاد آمریکایی توصیه می کرد داروی درد جامعه ایران می دانستند، هرچند همفکران منصور را راست تمام عیار نمی توان نامید و عقاید شبه سوسیالیستی کندی که از معلمش "روستو" به ارث برده بود در این جماعت دیده می شد، اما الگوی تجدد ایرانی یک بار دیگر پس از مشروطه در این کانون تحقق یافته بود.  شاید ژورنالیست ها نسل نو خبر از شکل گیری یک الگوی جدید می دهند؛ الگوی " جهانی سازی" یا " آمریکایی سازی ایرانی؛ تاریخ قضاوت خواهد کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *