قریب ١٠٠ سال است که سیستم سرمایهداری در فازی قرار گرفته که تمرکز قدرت انحصارات در سطح جهان حکمفرماست، مرحلهای که لنین آن را امپریالیسم نام نهاده بود. تاریخ قرن ٢٠ نشان داد که بشریت تنها از طریق سوسیالیسم قادر است قدرت امپریالیسم را در برخی از کشورها از میان بردارد و آن را در سطح جهان محدود سازد. تنها انقلاب اکتبر که ٩٠-مین سالگرد آن توسط کمونیستها در سراسر جهان جشن گرفته خواهد شد، توانست عصر جدیدی با ایدههای فراوان برای بشریت را آغاز سازد. ما این دوران را که اکنون طی میکنیم، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم مینامیم.
قریب ١٠٠ سال است که سیستم سرمایهداری در فازی قرار گرفته که تمرکز قدرت انحصارات در سطح جهان حکمفرماست، مرحلهای که لنین آن را امپریالیسم نام نهاده بود. تاریخ قرن ٢٠ نشان داد که بشریت تنها از طریق سوسیالیسم قادر است قدرت امپریالیسم را در برخی از کشورها از میان بردارد و آن را در سطح جهان محدود سازد. تنها انقلاب اکتبر که ٩٠-مین سالگرد آن توسط کمونیستها در سراسر جهان جشن گرفته خواهد شد، توانست عصر جدیدی با ایدههای فراوان برای بشریت را آغاز سازد. ما این دوران را که اکنون طی میکنیم، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم مینامیم.
تارنگاشت عدالت
منبع: عصر ما، ارگان حزب کمونیست آلمان
برگردان: خ. طهوری
٢٧ ژوئیه ٢٠٠٧
سخنرانی روئی پاس، نماینده حزب کمونیست پرتغال در کنفرانس بینالمللی که حزب کمونیست آلمان به مناسبت یکصدمین سالگرد کنگره بینالمللی سوسیالیستها در ٧ ژوئیه ۲٠٠٧ در اشتوتگارت ترتیب داده بود.
قریب ١٠٠ سال است که سیستم سرمایهداری در فازی قرار گرفته که تمرکز قدرت انحصارات در سطح جهان حکمفرماست، مرحلهای که لنین آن را امپریالیسم نام نهاده بود. تاریخ قرن ٢٠ نشان داد که بشریت تنها از طریق سوسیالیسم قادر است قدرت امپریالیسم را در برخی از کشورها از میان بردارد و آن را در سطح جهان محدود سازد. تنها انقلاب اکتبر که ٩٠-مین سالگرد آن توسط کمونیستها در سراسر جهان جشن گرفته خواهد شد، توانست عصر جدیدی با ایدههای فراوان برای بشریت را آغاز سازد. ما این دوران را که اکنون طی میکنیم، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم مینامیم.
در طی قرن ٢٠ لحظات بدی برای کمونیستها و طبقه کارگر وجود داشت، مثلاً دوران پایان دهه ٣٠ و آغاز دهه ۴٠ که این طور به نظر میرسید، که فاشیسم جهان را تسخیر کرده و زیر فشار قرار خواهد داد. دورانی که هزاران کمونیست و میلیونها انسان در مبارزه برای آزادی جان باختند. اما این اعتقاد که تنها سوسیالیسم بشریت را از بربریت نجات خواهد داد باعث شد که حتا در بدترین لحظات که هیچ نوع چشماندازی برای موفقیت وجود نداشت، کمونیستها جنبش مقاومت را هدایت کنند.
ما امروز، در آغاز قرن ٢١ از یک طرف با وضعیتی روبرو هستیم که زیاد جدید نیست، ولی از طرف دیگر کیفیتهای نوینی از خطرات را باخود ناقل است. مثلاً خطر نابودی بشریت توسط یک «هولوکاست» اتمی و یا یک فاجعه محیط زیستی. این بدین مفهوم است که امپریالیسم کماکان دشمن اصلی بشریت باقی مانده است. در این وضعیت که سوسیالیسم هر لحظه برای تضمین ادامه حیات بشریت لازمتر به نظر میرسد، میتوان سؤال کرد که آیا شعار «سوسیالیسم یا بربریت» کافی است تا خطرات لحظه را تعریف کند.
ما به ویژه از آغاز دهه ٩٠ شاهدیم که با یکهتازی انحصارات و قدرتهای امپریالیستی ایالات متحده آمریکا و جامعه مشترک اروپا، رشد سریعی در میلیتاریسم، جنگهای تجاوزکارانه و افزایش بودجه تسلیحاتی آغاز گردیده است. بدین صورت امپریالیسم کوشش میکند تا حقوق بینالملل و نظم صلحی را که پس از شکست فاشیسم در سال ۱٩۴۵ پدید آمد از بین ببرد و دنیا را به جنگلی تبدیل کند که در آن قویتر این حق را برای خود قایل شود تا ضعیفتر را نابود سازد.
از جنگ کره و ویتنام که بگذریم، پس از ۱٩۴۵ برای امپریالیسم اغلب کافی بود تا رهبران سیاسی خلقها را که برای استقلال و آزادی مبارزه میکردند، از میان بردارد و با ژنرالهای کودتاگر که دستشان به خون آغشته بود جایگزین سازد تا استیلای آنها برقرار بماند. پاتریس لومومبا در کنگو، سالوادر آلنده در شیلی، امیلکار کابرال در گینه- بیسائو و نامهای بسیار دیگری، سمبل مبارزه در جهت حفظ و تأمین وقار و مرتبه خلقها خواهد ماند. اما امروزه امپریالیسم مجبور است با ارتش خود به کشورها حمله کند و خلقها را با دست خود قتل عام نماید. اما این روند نه نشانه برتری سیستم، بلکه نمایانگر ضعف و سرشت درندهخوی آن است.
خلقهای تمام دنیا روزبهروز بهتر درک میکنند که این سیستم دشمن دمکراسی، آزادی و صلح است. این اتفاقی نیست که بخش اعظم مردم ـ مردم تقریباً تمام دنیا ـ جنگ در عراق و یا افغانستان را با وجود تبلیغات جنگی وسیع، مطرود میشمارند. ۱۶ میلیون انسانی که در کلیه قارهها علیه درندهخویی ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش به تظاهرات پرداختند، نمایانگر نیاز شدید بشریت به صلح است. ما میتوانیم به طور تهاجمی علیه این سیستم به مقابله برخیزیم و برای مردم توضیح دهیم که علل وجود یک چنین جهانی پر از جنگ در سرمایهداری نهفته است.
حزب کمونیست و مردم پرتغال هم در گذشته جنگ را تجربه کردند. فاشیسم پرتغالی که از اعضای مؤسس ناتو بود در آن سالها، یعنی از ۱٩۶۱ تا «انقلاب میخکهای سرخ» در سال ۱٩٧۴ با پشتیبانی قدرتهای بزرگ، سرگرم جنگهای مستعمراتی بود. حزب کمونیست پرتغال تنها نیروهای سیاسی در کشور بود که همان وقت میگفت: خلقی که خلقهای دیگر را سرکوب کند، نمیتواند خود آزاد باشد. پایان بخشیدن به جنگهای مستعمراتی، آزادی مستعمرات سابق و همچنین سرنگون ساختن فاشیسم و تحقق بخشیدن به اقدامات عمیق ضدانحصاری، اقتصادی و اجتماعی از اجزاء برنامه انقلاب حزب کمونیست بود.
در پاراگراف ٧ بند ٢ از قانون اساسی فعلی ما آمده است: «پرتغال خواستار از بین بردن امپریالیسم، کلنیالیسم و دیگر اشکال درندهخویی، حکمفرمایی و استعمار در میان خلقهاست. پرتغال همینطور خواستار خلع سلاح عمومی، همزمان و کنترل شده است. پرتغال خواستار منحل ساختن کلیه بلوکهای نظامی و سیاسی است و از احیای مجدد امنیت جمعی، از طریق ایجاد یک نظم بینالمللی پشتیبانی می کند، تا امنیت، صلح و عدالت مابین خلقها تضمین گردد.»
ولی ما میدانیم که دولت پرتغال به قانون اساسی کشور وقعی نمینهد، برعکس آن را زیر پا میگذارد. و در برخی از کشورهای اروپایی متن قانون اساسی ما به احتمال زیاد مهر «افراطیگری» میخورد. واقعیت این است که عضویت پرتغال در ناتو، این پیمان درندهخو، با قانون اساسی ما در تضاد دایمی قرار دارد. در نتیجه پیمان ناتو برای کسی که قانون اساسی را خوب میشناسد و به آن احترام مینهد، یک پیمان نظامی مغایر با قانون اساسی است. در کنار هدف استقرار یک جامعه سوسیالیستی که هنوز در پیشگفتار قانون اساسی کشور موجود است، مبارزه در جهت استقلال ملی و علیه امپریالیسم از وظایف قانونی است که توسط خلق پرتغال در قانون اساسی تعیین گردیده است.
برای این کار بایستی که ما سهم خود را در تغییر تناسب قوای بینالمللی ایفا کنیم. همانطور که در آخرین کنگره مجدداً تاکید شده است، بزرگترین نیروهای پیشرفت اجتماعی که باید همبستگی آنها برای پیروزی بر امپریالیسم پابرجا بماند، عبارتند از احزاب کمونیست و دیگر احزاب انقلابی، طبقه کارگر و سندیکاهای کارگری که متأثر از آگاهی طبقاتی است، کشورهای سوسیالیستی و ضدامپریالیستی، خلقهایی که برای آزادی ملی و رشد و تکامل مستقل خود مبارزه میکنند و همچنین جنبش صلح علیه جنگهای امپریالیستی.
برای غلبه بر امپریالیسم بایستی که این نیروهای مترقی و اجتماعی بسیار تنگتر با یکدیگر همکاری کنند و پیمان وسیعی برقرار سازند.
مشکلات و مسایل جاری در جنبش بینالمللی کمونیستی بسیار فراوان است. این مشکلات به دنبال تهاجم جهانی امپریالیسم با حملات شدید وی علیه حقوق و آزادیهای دمکراتیک، با تبهکاری علیه نیروهای مقاومت، با تغییر ساختاری نیروهای اجتماعی و در نتیجه ایجاد بیثباتی در مناسبات اجتماعی و اختلال در پدید آمدن آگاهی طبقاتی، تشدید مییابد که اثر منفی و مستمر انحلال اتحاد جماهیر شوروی و تلاشی سوسیالیسم در اروپا نیز بدان افزوده میگردد.
اما هنوز احزاب کمونیستی وجود دارند که دارای نفوذ قوی بر تودهها و حتا بر مؤسسات دولتی هستند. ضعفهای جنبش بینالمللی کمونیستی، مانند صد سال پیش راه را برای جریانهای رفرمیستی از نوع «برن اشتاین» میگشاید. همینطور طرحهای آنارشیستی و اقداماتی که تحت تأثیر ایدئولوژی شدید خورده بورژوازی قرار دارد، نمایانگر این عقبگرد است. در احزاب بزرگ گرایشاتی به چشم میخورد که باعث تضعیف خصلت کمونیستی آنها و یا از دست دادن عناصر مهمی از هویت کمونیستی آنها می گردد. عناصر غیرقابل اغماض هویت کمونیستی برای ما اعضای حزب کمونیست پرتغال، تئوری انقلابی، خصلت طبقاتی حزب، فرم سازماندهی و هدف سوسیالیستی است.
در شرایط کنونی جهان با تغییر و تحولات تکاندهنده خود، شکلگیری نوین نیروها و بازتاب لازم از تجربیات مثبت و منفی ساختمان یک جامعه نوین، جنبش کمونیستی و انقلابی نمیتواند خود را از همکاری وسیع با نیروهای مترقی، انقلابی و ضدامپریالیستی جدا نگاه دارد. ولی به نظر ما این همکاری نباید به معنی چشمپوشی و یا انحلال هویت کمونیستی ما گردد.
اشتباه است، اگر به ارزش مبارزه برای اهداف مشخص و کوتاهمدت و رفرمهای دمکراتیک، حتا اگر خصلت استثمار کننده سیستم را مورد سؤال قرار ندهد، کم بها دهیم. لکن پیمانهای فعلی سوسیال دمکراتها با نیروهای دست راستی که کوشش میکنند تا بقای سرمایهداری تضمین شود، مرزها و خطرات رفرمیسم را نیز به ما نشان میدهد.
تنها توسط تغییرات عمیق، مترقی و انقلابی در سیستم قدرت و مناسبات مالکیت سرمایه بزرگ میتوان از سیر به قهقرا، جنگ و درندهخویی جلوگیری کرد و مشکلات و تنشهای فعلی را از میان برداشت.
با وجود همه مشکلات حزب کمونیست پرتغال تاکنون همواره با دیالوگ و شرکت فعال در اقدامات مشترک مثل همایشها، کنفرانسها، سمینارها و فورومها در تقویت همکاری و همبستگی مابین همه نیروهای چپ در جهان به ویژه در اروپا رزمیده است و میخواهد تا سهم خود را پس از این نیز ادا کند.
ما اکنون هنوز در فاز مقاومت و گردآوری نیرو قرار داریم. ولی در عین حال اجازه نداریم فراموش کنیم که امکانات انقلابی واقعی نیز پدید میآیند. همچون دیگر لحظات بیثبات تاریخ، مشکلات و خطرات، هر لحظه در کنار امکانات رشد و توسعه مبارزه و همینطور تقویت نیروهای انقلابی قرار دارد. از یک طرف لازم است تا رؤیای یک راه ساده و بیخطر را به کنار بگذاریم و خود را برای مبارزه سرسختانه آماده سازیم و از طرف دیگر برای تکاملی مثبت و غیرمترقبه که تنها توسط احزاب و نیروهایی که ریشههای عمیق در تودهها دارند، میتواند رهبری گردد، آماده باشیم.
به نظر ما هیچ چیز نمیتواند جایگزین مبارزه در کشور خود گردد. این تز ترویج یافته که مبارزه در سطح ملی به آخر رسیده همان قدر اشتباه است، که کم بها دادن به لزوم همبستگی بینالمللی و مبارزه در سطح ملی. دفاع از استقلال ملی و حق هر خلقی برای تعیین سرنوشت خویش کماکان یک عنصر اساسی در مقاومت علیه جهانی ساختن امپریالیستی و کوشش های ایالات متحده آمریکا برای تحمیل نظم نوین به خلقها است.
ما عاجلترین و اولین وظیفه خود را در تعمیق ریشههای حزب در طبقه کارگر، در بین کارگران و تودههای مردم کشورمان میدانیم. این کار یکی از شرایط غیرقابل اغماض برای پاسخگویی ضرور به تهاجم امپریالیسم در سطح بینالمللی است.
روابط دوستانه و همکاری مابین احزاب کمونیست و همه نیروهایی که دارای تاریخ، ایدئولوژی و اهداف مشترک هستند برای پیشبرد ارزشها و اهداف سوسیالیسم و کمونیسم ضروری است.