کشور ما ایران، قبل از آنکه اهمیت نفت به عنوان مهمترین ماده خام انرژیزا برای جهان سرمایهداری روشن گردد، به زیر سلطه استعمار درآمده بود. استعمارگران، از اوایل قرن نوزدهم، در کشور ما نفوذ کردند و رفته رفته استقلال ایران را با کسب امتیازات گوناگون پایمال ساختند. سرآمد این امتیازات، امتیاز نفت بود که اهمیت آن از اواسط قرن نوزدهم آشکار گردید.
استعمارگران انگلیسی، از اواخر سالهای ١٨۶٠ به این طرف، به دفعات در صدد کسب امتیاز نفت برآمدند. آنها یک بار در قرارداد «رویتر» امتیاز نفت را گنجانیدند. بار دوم، در قرارداد سال ١٨٩١ (گس- گلشائیان)، نفت ایران را از آن خود دانستند. و بالاخره، در قرارداد «دارسی» در ١٩٠١، به امتیازی که از آن باید به عنوان اسارتبارترین امتیاز نفتی نام برد، نائل آمدند.
کشور ما ایران، قبل از آنکه اهمیت نفت به عنوان مهمترین ماده خام انرژیزا برای جهان سرمایهداری روشن گردد، به زیر سلطه استعمار درآمده بود. استعمارگران، از اوایل قرن نوزدهم، در کشور ما نفوذ کردند و رفته رفته استقلال ایران را با کسب امتیازات گوناگون پایمال ساختند. سرآمد این امتیازات، امتیاز نفت بود که اهمیت آن از اواسط قرن نوزدهم آشکار گردید.
استعمارگران انگلیسی، از اواخر سالهای ١٨۶٠ به این طرف، به دفعات در صدد کسب امتیاز نفت برآمدند. آنها یک بار در قرارداد «رویتر» امتیاز نفت را گنجانیدند. بار دوم، در قرارداد سال ١٨٩١ (گس- گلشائیان)، نفت ایران را از آن خود دانستند. و بالاخره، در قرارداد «دارسی» در ١٩٠١، به امتیازی که از آن باید به عنوان اسارتبارترین امتیاز نفتی نام برد، نائل آمدند.
تارنگاشت عدالت
ع. سهند
بیست و نهم اسفند، سالروز تصویب قانون ملی شدن نفت است. تصویب این قانون نتیجه مبارزات مردم ایران علیه سلطه انحصارات نفتی، و سرآغاز جنبش عظیم ملیشدن نفت، به عنوان جنبشی ضد امپریالیستی در راه تأمین استقلال، آزادی و حاکمیت ملی بود. جنبش ملی شدن نفت یک رویداد تاریخی و از صفحات زرین مبارزات استقلالطلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران است. نیروهای ارتجاعی و ضد ملی، که مهمترین دستآورد این جنبش تاریخی را، از طریق توطئه خصوصیسازی صنایع نفت و گاز کشور، مورد تهاجم و تجاوز قرار دادهاند، با مصدقستیزی و تحریف سیاست حزب تودۀ ایران، حذف این رویداد عظیم از حافظه تاریخی ملت ایران، و محروم کردن نسل جوان از درسهای گرانبهای این جنبش را در نظر دارند. بهترین و مؤثرترین راه مقابله با این توطئه، دفاع از حاکمیت ملی بر صنایع نفت و گاز، مخالفت و مبارزه با توطئه خصوصیسازی صنایع نفت و گاز کشور، و درسآموزی از دستآوردها و نقاط ضعف جنبش ملیشدن نفت و به کار بستن آنها در جنبش کنونی است. نوشته زیر، جنبش ملی شدن نفت، دستآوردها و نقاط ضعف آن، و درسهایی که در شرایط کنونی می توان از آن گرفت را، مختصراً مورد بررسی قرار می دهد.
کشور ما ایران، قبل از آنکه اهمیت نفت به عنوان مهمترین ماده خام انرژیزا برای جهان سرمایهداری روشن گردد، به زیر سلطه استعمار درآمده بود. استعمارگران، از اوایل قرن نوزدهم، در کشور ما نفوذ کردند و رفته رفته استقلال ایران را با کسب امتیازات گوناگون پایمال ساختند. سرآمد این امتیازات، امتیاز نفت بود که اهمیت آن از اواسط قرن نوزدهم آشکار گردید.
استعمارگران انگلیسی، از اواخر سالهای ١٨۶٠ به این طرف، به دفعات در صدد کسب امتیاز نفت برآمدند. آنها یک بار در قرارداد «رویتر» امتیاز نفت را گنجانیدند. بار دوم، در قرارداد سال ١٨٩١ (گس- گلشائیان)، نفت ایران را از آن خود دانستند. و بالاخره، در قرارداد «دارسی» در ١٩٠١، به امتیازی که از آن باید به عنوان اسارتبارترین امتیاز نفتی نام برد، نائل آمدند.
طبق قرارداد «دارسی»، امتیاز نفت در سراسر ایران، به استثنای پنج ایالت شمالی آن، به سرمایههای انحصاری نفتی انگلیسی واگذار شد. قرارداد «دارسی»، ابتدا قراردادی با یک شرکت خصوصی بود. اما در سال ١٩١۴ این قرارداد به تملک دولت انگلستان درآمد، و شرکت غاصب سابق نفت، به عنوان اولین انحصار دولتی، به اهرم عمده غارت و سلطه امپریالیستی بر ایران بدل گردید.
از آن پس، امپریالیسم انگلستان یکهتاز میدان سیاست و غارت در ایران شد و شرکت غاصب انگلیسی نفت، به دولت واقعی در دولت ایران تبدیل گردید. حتا حوادث عظیمی نظیر انقلاب مشروطه، و جنبشهای انقلابی و ملی در ایران پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر نیز نتوانست ایران را به طور کامل از سلطه شرکت غاصب نفت و امپریالیسم انگلستان رها سازد.
تغییر رژیم سلطنتی قاجار به پهلوی، دیکتاتوری ٢٠ ساله رضاخان، و تبدیل قرارداد ننگین «دارسی» به قرارداد تحمیلی ١٩٣٣، از نتایج عمده سلطه شرکت انگلیسی بر نفت ایران به شمار میروند. غارت صدها میلیون تن نفت طی ۵٠ سال سلطه انحصاری بر نفت ایران، و بازداشتن ایران از کسب استقلال، دسترسی به آزادی و استقرار حکومت ملی، از نتایج دیگر تسلط امپریالیسم انگلستان و شرکت غاصب نفت بر ایران هستند. استثمار زحمتکشان، به ویژه کارگران صنایع نفت، جلوگیری از رشد اقتصادی و فرهنگی و نگاه داشتن ایران در وضع کشوری نیمه مستعمره، جوانب دیگر ناشی از سلطه انحصاری شرکت غاصب نفت بر ایران را تشکیل می دهد.
همه این نتایج در یک جمعبندی خلاصه میشد، و آن اینکه: شرکت غاصب سابق انگلیسی نفت، دولتی بود در درون دولت ایران، و تا این دولت سرنگون نمیشد، کسب استقلال و آزادی و پیشرفت در ایران میسر نبود. اهمیت تاریخی، ملی و بینالمللی جنبش ملی شدن نفت، نتایجی که این جنبش عظیم به همراه داشت، و نقاط ضعفی که بر آن مترتب است، عبارت از این واقعیت است که رهایی ایران از استبداد، عقبماندگی و فقر، به طرد سلطه شرکت غاصب سابق نفت گره خورده بود، و به همین جهت، از همان اوایل امتیاز «دارسی»، افکار عمومی مردم ایران را به خود مشغول میداشت.
در دوران پس از شهریور ١٣٢٠، عمدتاً حزب تودۀ ایران بود که مردم ایران را متوجه سلطه امپریالیسم و انحصارات نفتی میساخت. اهمیت نقش شخص دکتر مصدق در آن بود که به ویژه بر ضرورت طرد شرکت غاصب نفت تکیه میکرد و مسأله گرهی را در تحقق این امر میدانست. طبیعی است که هردوی این کوششها، در تکوین و تدارک جنبش ملی شدن نفت، در یک جهت قرار داشتند، و نتیجه حاصل از آنها نیز آگاهی مردم ایران به ضرورت طرد سلطه امپریالیسم و انحصارات نفتی از ایران بود.
جنبش ملی شدن نفت ایران نتیجه مستقیم کوششهای انقلابی مردم ایران از اوایل قرن، برای رهایی از سلطه استعمار و امپریالیسم بود. در دوران پس از شهریور ١٣٢٠، آنچه به این کوشش به نحوی بارز و چشمگیر میافزود، آگاهی تودههای زحمتکش، و در پیشاپیش آنها طبقه کارگر ایران، نسبت به موقعیت و نقش خویش در تأمین پیروزی مبارزات ضد امپریالیستی و دمکراتیک مردم ایران بود. به ویژه، طی دهه ١٣٢٠- ١٣٣٠، زحمتکشان ایران دوران پرتحرکی از آگاهی سیاسی- طبقاتی و تشکل صنفی- حزبی را پشت سر گذاشتند، و به برکت وجود حزب تودۀ ایران و شورای متحده کارگران و زحمتکشان ایران، برای شرکت وسیع در مبارزات ضد امپریالیستی آمادهگی پیدا کردند. چنین بود که زمینه مساعد و لازم برای آغاز و گسترش جنبش ملی شدن نفت فراهم گردید.
مبارزات دمکراتیک و ملی طبقات و اقشار مترقی و ملی جامعه نیز، در آن دوران به نوبه خود زمینه مناسبی را برای تکوین و تدارک جنبش ملی شدن نفت فراهم آورد. به خصوص باید یادآور شد که شکلگیری این مبارزات در قالب اعتراض به انتخابات تحمیلی از سوی دربار، که شخص دکتر محمد مصدق رهبری آن را بر عهده داشت، به عنوان سرآغاز مبارزه ملی شدن نفت نقش مهمی ایفا کرد.
پیروزی دکتر محمد مصدق و دیگر یاران او در انتخابات دوره شانزدهم، به آنان فرصت داد که با استفاده از تریبون مجلس، توطئه شرکت غاصب سابق نفت و امپریالیسم انگلستان را در تحمیل قرارداد الحاقی «گس-گلشائیان» عقیم گذارند و افکار عمومی را برای دفاع از طرح ملی شدن نفت آماده سازند.
در جریان جنبش ملی شدن نفت، مردم ایران به پیروزیهای بزرگی دست یافتند که قبل از همه در سپردن زمام امور دولت به شخص دکتر محمد مصدق تجلی یافت. دکتر مصدق صادقانه به اجرای خلع ید از شرکت غاصب انگلیسی نفت، طرد لانههای جاسوسی انگلستان از ایران، و دفاع از حقوق ایران در مجامع بینالمللی اقدام کرد. پیروزی دیگر جنبش ملی شدن نفت، در احیای استقلال ایران، که از باورهای اصیل شخص دکتر مصدق بود، تجلی یافت و در رشد جنبش نقشی مهم ایفا کرد.
از پیروزیهای دیگر دوران جنبش ملی شدن نفت، تلاش برای رهایی اقتصاد ایران از سلطه همه جانبه سرمایههای امپریالیستی، تحرک بخشیدن به اقتصاد ملی، تغییرات مثبت در وضع بازرگانی خارجی، توجه به تولید داخلی، و گامهای دیگری بود که در زمینه رعایت حقوق صنفی کارگران، مانند تصویب قانون بیمههای اجتماعی و محدود ساختن غارت و استثمار فئودالی دهقانان، برداشته شد. گرچه اقدامات اخیر بسیار اندک و نارسا بود.
جنبش ملی شدن نفت از اهمیت بزرگ بینالمللی برخوردار بود. مردم ایران، در میان خلقهای کشورهای عقبمانده و در حال رشد، اولین کسانی بودند که به زورآزمایی با عظیمترین قدرتهای امپریالیستی – انحصارات عمده نفتی – پرداختند و بر شرکت غاصب سابق نفت، که از اعضای مقتدر کارتل بینالمللی نفت (هفت خواهران) بود، فائق آمدند.
جنبش ملی شدن نفت شانس آن را داشت که نه فقط ایران، بلکه دیگر ملل کشورهای نفت خیز را نیز از زیر سلطه امپریالیسم و انحصارات غارتگر نفت رها سازد. این جنبش، برای اولین بار امپریالیسم و کارتل بینالمللی نفت را نسبت به ادامه سلطه و غارت خود از نفت کشورهای خاورمیانه و نزدیک نگران ساخت. چنین نگرانی، در شرایط اوضاع و احوال آن روز جهان، که بر اثر پیروزی اتحاد شوروی در جنگ دوم جهانی، تشکیل دولتهای سوسیالیستی در شرق اروپا و آسیا، و موفقیت انقلاب چین، تناسب نیروها به سود مبارزات ملل کشورهای دربند تغییر یافته بود، نگرانی بیجایی نبود.
طبیعی است که امپریالیسم جهانی و انحصارات نفتی نمیتوانستند در برابر جنبشی نظیر ملی شدن نفت ایران ساکت بنشینند. تمرکز و تجمع نیروهای امپریالیستی، به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و همدستی همه انحصارات امپریالیستی نفت در قبال جنبش ملی شدن نفت ایران، امری کاملاً طبیعی بود. همچنین، این امر کاملاً طبیعی بود که ارتجاع ایران نیز، که در اوایل جنبش ملی شدن نفت ناچار به عقبنشینی شده بود، از این وضع خارج شود و با تکیه بر نیروهای امپریالیستی، به جنبش ملی شدن نفت یورش برد.
استراتژی و تاکتیک جنبش ملی شدن نفت میبایست برای مقابله با چنین وضعی، که درگیری با امپریالیسم جهانی و قرار گرفتن آشکار مرتجعین داخلی به سرکردگی دربار در کنار نیروهای امپریالیستی را اجتنابناپذیر ساخته بود، شالودهریزی و طبق آن عمل میشد. متأسفانه آنچه در جریان ملی شدن نفت تحقق نیافت، اتخاذ یک چنین استراتژی و تاکتیکی بود. پیش ا ز هر چیز، رهبران جنبش ملی شدن نفت، و حتا خود دکتر مصدق، چنانکه باید و شاید، نقش سرکوبگر امپریالیسم امریکا را به عنوان ژاندارم بینالمللی جدی نگرفتند. انتظار رهبران جنبش ملی شدن نفت به ایفای نقش میانجی از طرف امپریالیسم آمریکا، همچنان تا به آخر به قوت خود باقی ماند. از سوی دیگر، رهبران جنبش ملی شدن نفت، دانسته یا ندانسته، در دام تبلیغات امپریالیستی بودند که در باره خطر کمونیسم در ایران جنجال به پا میکرد.
در داخل کشور نیز، رهبران جنبش ملی شدن نفت به نقش مؤثر و تعیینکننده تودههای زحمتکش در جریان مبارزات ضد امپریالیستی و مردمی عمیقاً پینبردند. پیروزی جنبشهای استقلالطلبانه و مردمی در آن دوران، و امروز نیز، بدون شرکت تودههای عظیم زحمتکشان، کارگران و دهقانان غیرممکن بود. با توجه به این واقعیت، رهبران جنبش ملی شدن نفت میبایست آزادیهای فعالیت صنفی و سیاسی را برای کارگران و زحمتکشان به رسمیت میشناختند و برای جلب دهقانان دست به انقلاب ارضی، یعنی سلب مالکیت از فئودالها و ملاکین عمده میزدند. متأسفانه، در هیچ یک از این زمینهها، رهبران جنبش ملی شدن نفت به اتخاذ تصمیمات قاطع نپرداختند. انقلاب ارضی انجام نشد و عمدهترین سازمان صنفی کارگران و زحمتکشان ایران، شورای متحدۀ مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران، و سازمان سیاسی طبقه کارگر ایران- حزب تودۀ ایران- در دوران ملی شدن نفت آزادی فعالیت رسمی و قانونی خود را بازنیافتند.
پرداختن به جزئیات دیگر و اختلافهایی که صف مبارزین را در جنبش ملی شدن نفت از هم جدا میساخت، در اینجا ضروری نیست. نکته اساسی در اینجا، تأکید بر این مسأله است که جنبش ملی شدن نفت، با چنین ضعفهایی نمیتوانست تثبیت شود.
زمینههای شکست و درسهایی برای امروز
غالباً در بررسی اوضاع و احوال آن زمان، شکست جنبش ملی شدن نفت را به روز ٢٨ مرداد ١٣٣٢منحصر میکنند و حتی تقصیر آن را متوجه حزب تودۀ ایران میسازند، حزبی که در جریان جنبش ملی شدن نفت، حتا از فعالیت علنی نیز محروم بود. اینها اگر از روی ناآگاهی نباشد، غرضورزی و وارونه جلوهدادن حقایق است. واقعیت این است، که زمینه شکست جنبش ملی شدن نفت پیش از ٢٨ مرداد فراهم شده بود. این شکست، در اساس، بیش از هر چیز از استراتژی و تاکتیک رهبران جنبش ملی شدن نفت سرچشمه میگرفت. این استراتژی و تاکتیک بود که نه در روز ٢٨ مرداد ١٣٣٢، بلکه در جریان دو سال و نیمۀ جنبش ملی شدن نفت، هر روز اثر بیشتری در جهت ضعف جنبش میگذاشت و در نهایت آن را به شکست محکوم ساخت.
تجربه تلخ گذشته، میتواند و باید چراغ راه آینده باشد. جلوگیری از تکرار فاجعه شکست جنبش ملی شدن نفت و استقرار رژیم کودتا در ایران، مستلزم آنست که با تمام نیرو از تکرار اشتباهات گذشته احتراز شود. در این زمینه لازم به یادآوری است که:
١- نقطه ضعف اساسی جنبش ملی شدن نفت در نداشتن استراتژی و تاکتیک منسجم مبنی بر تمیز روشن و واضح نیروها و طبقات دوست و دشمن در صحنه داخلی و بینالمللی بود. جنبش امروز نیز، مادامی که از حصار مصنوعی «خودی» و «غیر خودی»، مذهبی و لائیک، خود را رها نکند و از خط نگاه به بیرون فاصله نگیرد، قادر به تعیین و اتحاذ استراتژی و تاکتیک منسجم نخواهد شد.
٢- در روزهای قبل از کودتای ٢٨ مرداد، اجرای سیاست سفارت آمریکا در تهران مبنی بر جلوگیری از تظاهرات و برقراری «آرامش»، جنبش را در برابر توطئههای دشمنان داخلی و خارجی آن، خلع سلاح کرد. در جنبش امروز نیز، عدم حضور احزاب و سازمانهای سیاسی و تشکلهای مستقل توده ای، و برخورد نخبهگرایانهای که موجب بیرون نگهداشتن مردم از صحنه میشود، آب به آسیاب دشمنان داخلی و خارجی جنبش میریزد.
٣- در جنبش ملی شدن نفت، مواضع فئودالها و ملاکین بزرگ و سرمایه وابسته تجاری در ده و شهر دست نخورده باقی ماند. ارتجاع داخلی توانست با استفاده از چنین مواضعی، ضرباتی جدی به جنبش ملی شدن نفت وارد کند و آن را به شکست منتهی سازد.
در جریان جنبش کنونی، سلطه ملاکین بزرگ، سرمایه تجاری، مافیای مالی و مدیران و تکنوکراتهای فاسد بر حیات اقتصادی کشور و اجرای برنامههای اقتصادی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، و کم بهادادن به حل بنیادی مسایل اساسی زحمتکشان میتواند فاجعهآمیز باشد.
۴- در جنبش ملی شدن نفت، به ارزش و نقش طبقه کارگر و تشکل های صنفی و سیاسی آن اهمیت داده نشد و از این راه زیان جدی به جنبش وارد آمد. در شرایط اصلاحطلبی، که نه تنها نیروهای رهبریکننده جنبش به ارزش و نقش طبقه کارگر و تشکلهای صنفی و سیاسی آن پی نبردهاند، بلکه از حضور طبقه کارگر در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه جلوگیری میشود، مبارزه برای حضور فعال طبقه کارگر و زحمتکشان و تشکل آزاد آنان در سازمانهای صنفی و سیاسی، گامی ضروری برای تضمین پیروزی جنبش امروز است.
۵- در جنبش ملی شدن نفت به ضرورت تشکیل جبهه متحد خلق پاسخ داده نشد. درشرایط کنونی تشکیل جبههای از همه نیروهای هوادار محرومان، همه نیروهای هوادار استقلال واقعی و همهجانبه، همه نیروهای هوادار آزادی برای توده مردم بدون توجه به تقسیمبندیهای مصنوعی لائیک و مذهبی، یا خودی و غیر خودی، تنها راه مقابله با هر نوع توطئه دشمنان داخلی و خارجی مردم است.