شنبه, شهریور ۳۱

نئولیبرالیسم راه حلی برای خروج از بن بست؟

اگر از چند نمونه معدود صرف نظر کنیم، عملا بی تفاوت است که شما در کدام نقطه جهان و پای سخن کدام سیاستمدار حاکم بنشینید. تراوشات فکری همگی تقریبا مشابه است و آنچه که تبلیغ میگردد مدح و ثنای “لیبرالیسم نوین“ است. دولت گام بگام مسئولیتهای خود را به شرکت های خصوصی واگذار خواهد کرد و مردم کشور خود را بی پناه دراختیار “نیروهای آزاد بازار“ خواهد گذارد. مسئله مدرسه، حرفه، بیماری، بازنشستگی و یا هر مشکل دیگر زندگی، ریسک فردی انسانها خواهد بود و دولت مسئولیتی در قبال آنها بعهده نخواهد گرفت. وظیفه دولت فقط در این خلاصه خواهد شد تا از یک طرف با جمع آوری مالیاتها، حداقلی از تامین زندگی مردم .

اگر از چند نمونه معدود صرف نظر کنیم، عملا بی تفاوت است که شما در کدام نقطه جهان و پای سخن کدام سیاستمدار حاکم بنشینید. تراوشات فکری همگی تقریبا مشابه است و آنچه که تبلیغ میگردد مدح و ثنای “لیبرالیسم نوین“ است. دولت گام بگام مسئولیتهای خود را به شرکت های خصوصی واگذار خواهد کرد و مردم کشور خود را بی پناه دراختیار “نیروهای آزاد بازار“ خواهد گذارد. مسئله مدرسه، حرفه، بیماری، بازنشستگی و یا هر مشکل دیگر زندگی، ریسک فردی انسانها خواهد بود و دولت مسئولیتی در قبال آنها بعهده نخواهد گرفت. وظیفه دولت فقط در این خلاصه خواهد شد تا از یک طرف با جمع آوری مالیاتها، حداقلی از تامین زندگی مردم .

تارنگاشت عدالت

 

سعید فردین

 

اگر از چند نمونه معدود صرف نظر کنیم، عملا بی تفاوت است که شما در کدام نقطه جهان و پای سخن کدام سیاستمدار حاکم بنشینید. تراوشات فکری همگی تقریبا مشابه است و آنچه که تبلیغ میگردد مدح و ثنای “لیبرالیسم نوین“ است. 

اکنون که دیگر اردوگاه سوسیالیسمی وجود ندارد و ایده مارکسیسم  و لنینیسم به “شکست“ انجامیده، احزاب کمونیستی و کارگری تضعیف گردیده اند و سندیکاهای کارگری توان خود را از دست داده اند، دلیلی وجود ندارد تا دستاوردهای تاریخی جنبش کمونیستی و کارگری کماکان پابرجا بمانند و امکانات تاراج واستثمار سرمایه را در جهان محدود سازند. اکنون حرکت بازگشت به عقب (به سرمایه داری منچستری) در همه کشورهای پیشرفته زیر عنوانهای دهان پر کنی چون “جهانی شدن“، “لیبرالیزه کردن اقتصادی و اجتماعی“،“دمکراسی“ و “حقوق بشر“ آغاز گردیده است و سرمایه جهانی با دمش گردو می شکند.  

هرروز ما شاهد ترفند نوینی هستیم که سرمایه از طریق رسانه های جمعی خود  از موضع “مترقی“ راهی نوین ارائه میدارد که درواقع کاری جز خر رنگ کردن و تحمیق توده مردم نیست. یکی از ترفندهای نوین “قرارداد کلی در مورد تجارت و  خدمات“ است(گ-ای-تی-اس (گاتز)). هدف این قرار داد که یکی از پایه های اساسی سازمان تجارت جهانی است، لیبرالیزه کردن بازارهای جهانی برای کالاها و خدمات است.    
سرمایه که دارای شامه قوی است، دریافته که علاوه بر کالاهای مصرفی، بخش خدماتی نیز بسیار مقرون بصرفه است و باید مورد استفاده کامل قرار گیرد پس لازم است که خصوصی سازی و ازبین بردن کنترل دولتی شامل حال این بخش نیز گردد.  وظیفه تنظیم این کار به عهده “گاتز“ نهاده شده است.
کدام امور شامل حال این بخش خواهد بود؟
آب، برق، گاز، پست، علوم و فرهنگ، بهداشت، تحقیقات، حمل و نقل، توریسم و رسانه های جمعی… عملا بیش از ۱۵۰ شاخه.
کلیه این بخش ها باید پیرو قواعد“گاتز“ باشند و کلیه کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی موظفند تا امکانات مشابهی در اختیار شرکتها چه داخلی و چه خارجی قرادهند. البته لازم به تاکید نیست که در کشورهای جهان سوم  شرکتهای فراملیتی خارجی با توان اقتصادی خود راه نفسی برای شرکتهای داخلی نخواهند گذارد و عملا آنها را به ترک میدان وادار خواهند ساخت.     
می گویند: تقلیل قدرت دولت و آزاد گذاردن مردم در اکثر عرصه های حیات جمعی به نفع پروژه دمکراتیزاسیون است!… 
ترجمه ساده جمله فوق  یعنی اینکه بر این اساس تامین پایه ائی زندگی مردم، دیگر مسئله دولت نخواهد بود. آنکه دستش به دهانش می رسد، خواهد توانست زندگی در شان انسان داشته باشد و آنکه ندارد حسابش با کرام الکاتبین است. وضعیت زندگی مردم کشور ما ایران و مردم کلیه کشورهای جهان سوم دلیل قاطعی بر این مدعا می باشند.

دولت گام بگام مسئولیتهای خود را به شرکت های خصوصی واگذار خواهد کرد و مردم کشور خود را بی پناه دراختیار “نیروهای آزاد بازار“ خواهد گذارد. مسئله مدرسه، حرفه، بیماری، بازنشستگی و یا هر مشکل دیگر زندگی، ریسک فردی انسانها خواهد بود و دولت مسئولیتی در قبال آنها بعهده نخواهد گرفت. وظیفه دولت فقط در این خلاصه خواهد شد تا از یک طرف با جمع آوری مالیاتها، حداقلی از تامین زندگی مردم را نسبت به سن، جنسیت و وضعیت خانوادگیشان تامین کند و از طرف دیگر با همان مالیاتهائی که از مردم استراد میکند ارتش و پلیسی را تجهیز سازد که در صورت تمرد مردم از  این نظم هر جنبشی را در نطفه خاموش سازد. 

  
نظم نئولیبرالی نامبرده فقر و فلاکت برای توده وسیع مردم را از یک طرف و ثروت انبوه برای قشر ناچیزی از اجتماع را از طرف دیگر بدنبال خواهد داشت. البته این پدیده ای نیست که فقط مختص کشورهای جهان سوم باشد. لیبرالیسم نوین در کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیز با تاخیر فاز ولی بطور محتوم جامعه دوقطبی را پدید خواهد آورد. سرمایه بی وطن است. هرچیز که از رشد سرمایه جلوگیری کند باید منکوب گردد. بیهوده نیست که تئوری “جامعه باز“ اقای “پوپر“  اینگونه طرفدار پیدا کرده و این چنان در رسانه های جمعی سرمایه داری تبلیغ می گردد. “پوپر“ می گوید بشریت باید به آن اشکالی از سازماندهی اجتماعی رضایت دهد که نسبت به مدرن سازی بی اندازه باز و پذیرا باشد. به نظر وی جامعه باز آن جامعه ای است، که آماده است در لحظه مناسب، ارزشهای تاریخی، رسوم فرهنگی و سنن معنوی خود را در راه نوآوری تکنیکی و بهبود هستی بشری فدا نماید.  

آقایان لابییست سرمایه داری مالی و یا کنسرنهای شرکتهای خدماتی هیچ الزامی در قبال “ارزشهای تاریخی، رسوم فرهنگی و سنن معنوی“ ندارند که با مردم کشورهای خود رفتار دیگری داشته باشند تا با مردم سایر مناطق جهان. آنها پشت درهای بسته اجتماع می کنند و تصمیم میگیرند و وقعی بر عقیده پارلمانها و یا انظار عمومی کشور ها نمی گذارند. برای کشورها نسخه دمکراسی تجویز می کنند و حاضرند برای استقرار “دمکراسی“ مورد نظر خود حتی جنگ بپا کنند و مردم را بخاک و خون کشند، لکن عملکرد خود آنها عمیقا غیر دمکراتیک  ضد مردمی است. حالا چرا برخی از سیاستمداران ایرانی ما که خود را مردمی می نامند، پستان بتنور سازمان تجارت جهانی می چسبانند و راه حل های آنچنانی پیش پای مردم ما میگذارند، مسئله ای است که باید بنوبه خود مورد تحقیق قرار گیرد.    

می گویند: چون ایران مجبور است تا سال ۲۰۰۵ بعضویت سازمان تجارت جهانی درآید پس چرا نه همین امروز. در سال ۲۰۰۵ یا مجبور خواهیم شد تمامی شرایط آن سازمان را یکجا بپذیریم و یا اینکه از اقتصاد جهانی به طور کامل حذف شده و پیامدهای غیرقابل تحمل آن را بپذیریم!…

کسانی که این گونه استدلال می کنند، ظاهرا مفهوم جهانی شدن را درک نکرده و از وظایف صندوق بین المللی ارز، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، قرارداد سرمایه گذاری چند جانبه  و  قرار دادکلی در مورد تجارت و خدمات در تکامل و تثبیت نظم نوین جهانی مطلع نیستند. آیا این موسسات که در رابطه مستقیم با وال استریت و پنتاگون سیاست اقتصاد جهانی را تدوین می کنند را میتوان با کرنش و تعظیم وادار به قبول شرط و شروط “دمکراتیک“ کرد؟ کدام کشور پیشرفته توانسته که ما با این وضع سیاسی و اقتصادی خود بتوانیم؟ این موسسات و نحوه سیاست گذاری آنها کاملا غیر دمکراتیک است و بهمین علت نیز اعتراضات وسیع مردم در سطح جهان (سیاتل، پراگ، داووس، کانادا و ایتالیا….)  در جهت دمکراتیزه کردن این موسسات روز بروز گسترش می یابد. ایران و هر کشور جهان سومی دیگر به سیاست مداران و رهبرانی محتاج است که قادر باشند متکی و با استفاده از قدرت توده عظیم مردم کشور خود جسورانه در مقابل سیل عظیم تبلیغاتی رسانه های امپریالیستی ایستادگی کنند و مشکلات را آنطور که هست با مردم خود در میان بگذارند. حکومتی که مورد مهر و محبت مردم صادق و زحمتکش کشور خود قرار داشته باشد را نمی توان نابود کرد به آن نشان که ایالات متحده، تنها ابر قدرت نظامی جهان هنوز نتوانسته جزیره کوچک کوبا را در چندین کیلومتری کشور خود بزانو درآورد. می گویند آنکه مبارزه میکند، میتواند احتمالا شکست بخورد ولی آنکه مبارزه نکند، از ابتدا شکست خورده است. این جمله خطاب به آنهائی است که از هم اکنون دستها را بعلامت تسلیم بالا برده اند و  به  رحم و شفقت “شیطان بزرگ“ دلبسته اند.       

“…در مقابل مخالفین جهانی شدن که در چندین سال اخیر صدای اعتراضاتشان روز بروز رساتر گردیده و اکنون همت کرده اند تا به برج وباروی کارتل کشورهای (گ۸) حمله برند، مشکلات عظیم و غیر قابل حلی قرار گرفته است. آنها باید روابط مزورانه سیاستمداران را با نمایندگان بین المللی سرمایه داری مالی برملا کنند. آنها باید تمام کوشش خود را مصروف آن سازند تا موسسات دولتی و موسسات مابین دولتها را از چنگال بنگاه های مالی بیرون کشند و آزاد سازند. آنها باید بمبارزه با تمرکز عظیم مالکیت و ثروت خصوصی بپردازند، تجارت سوداگرانه و شسشوی پول را مانع شوند و امکانات فرار مالیاتها را نابود سازند و برای بازسازی دولت رفاهی مبارزه کنند.  آنها باید به ائتلاف وسیعی با جنبش صلح دست یابند، چون ارتشیان، تسلیحات و نیروهای امنیتی غرب نه تنها صلح جهانی را به مخاطره می افکنند، بلکه اساسا منافع مالی و اقتصادی حاکم را تضمین می کنند. آنها باید در مقابل رسانه های جهانی و اخبار مجعولی که تولید میکنند و تصویر مخدوشی که از وقایع جهان ارائه می دهند، بدیل خود را ارائه دهند تا “آگاهی کاذبی“ که در جوامع ما رسوخ کرده و هرگونه بحث و گفتگوی انتقادی را در نطفه خفه میکند، از مغزها دورکند.

این مبارزه بایستی که در سطح وسیع در کلیه کشورها و بین کلیه اقشار صورت گیرد. ما باید در ورای مرزهای ملی، نژادی و اجتماعی با یکدیگر به تفاهم برسیم، بهم مربوط شویم و متحد گردیم. ما باید بنحوی بی نظیر همبسته و جهان وطنی عمل کنیم  و در مقابل جهانی شدن وال استریتی، مقاومت جهانی شده خود را قرار دهیم. بخاطر از بین بردن فقر جهانی و ایجاد صلح مستمر بایستی نظم نوین جهانی را خلع سلاح کنیم…“ (نقل قول از کتاب میشل خوسودووسکی گلوبال-بروتال) 

فند نوینی هستیم که سرمایه از طریق رسانه های جمعی خود  از موضع “مترقی“ راهی نوین ارائه میدارد که درواقع کاری جز خر رنگ کردن و تحمیق توده مردم نیست. یکی از ترفندهای نوین “قرارداد کلی در مورد تجارت و  خدمات“ است(گ-ای-تی-اس (گاتز)). هدف این قرار داد که یکی از پایه های اساسی سازمان تجارت جهانی است، لیبرالیزه کردن بازارهای جهانی برای کالاها و خدمات است.    
سرمایه که دارای شامه قوی است، دریافته که علاوه بر کالاهای مصرفی، بخش خدماتی نیز بسیار مقرون بصرفه است و باید مورد استفاده کامل قرار گیرد پس لازم است که خصوصی سازی و ازبین بردن کنترل دولتی شامل حال این بخش نیز گردد.  وظیفه تنظیم این کار به عهده “گاتز“ نهاده شده است.

کدام امور شامل حال این بخش خواهد بود؟
آب، برق، گاز، پست، علوم و فرهنگ، بهداشت، تحقیقات، حمل و نقل، توریسم و رسانه های جمعی… عملا بیش از ۱۵۰ شاخه.
کلیه این بخش ها باید پیرو قواعد“گاتز“ باشند و کلیه کشورهای عضو سازمان تجارت جهانی موظفند تا امکانات مشابهی در اختیار شرکتها چه داخلی و چه خارجی قرادهند. البته لازم به تاکید نیست که در کشورهای جهان سوم  شرکتهای فراملیتی خارجی با توان اقتصادی خود راه نفسی برای شرکتهای داخلی نخواهند گذارد و عملا آنها را به ترک میدان وادار خواهند ساخت.     
می گویند: تقلیل قدرت دولت و آزاد گذاردن مردم در اکثر عرصه های حیات جمعی به نفع پروژه دمکراتیزاسیون است!… 
ترجمه ساده جمله فوق  یعنی اینکه بر این اساس تامین پایه ائی زندگی مردم، دیگر مسئله دولت نخواهد بود. آنکه دستش به دهانش می رسد، خواهد توانست زندگی در شان انسان داشته باشد و آنکه ندارد حسابش با کرام الکاتبین است. وضعیت زندگی مردم کشور ما ایران و مردم کلیه کشورهای جهان سوم دلیل قاطعی بر این مدعا می باشند.
دولت گام بگام مسئولیتهای خود را به شرکت های خصوصی واگذار خواهد کرد و مردم کشور خود را بی پناه دراختیار “نیروهای آزاد بازار“ خواهد گذارد. مسئله مدرسه، حرفه، بیماری، بازنشستگی و یا هر مشکل دیگر زندگی، ریسک فردی انسانها خواهد بود و دولت مسئولیتی در قبال آنها بعهده نخواهد گرفت. وظیفه دولت فقط در این خلاصه خواهد شد تا از یک طرف با جمع آوری مالیاتها، حداقلی از تامین زندگی مردم را نسبت به سن، جنسیت و وضعیت خانوادگیشان تامین کند و از طرف دیگر با همان مالیاتهائی که از مردم استراد میکند ارتش و پلیسی را تجهیز سازد که در صورت تمرد مردم از  این نظم هر جنبشی را در نطفه خاموش سازد.   
نظم نئولیبرالی نامبرده فقر و فلاکت برای توده وسیع مردم را از یک طرف و ثروت انبوه برای قشر ناچیزی از اجتماع را از طرف دیگر بدنبال خواهد داشت. البته این پدیده ای نیست که فقط مختص کشورهای جهان سوم باشد. لیبرالیسم نوین در کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیز با تاخیر فاز ولی بطور محتوم جامعه دوقطبی را پدید خواهد آورد. سرمایه بی وطن است. هرچیز که از رشد سرمایه جلوگیری کند باید منکوب گردد. بیهوده نیست که تئوری “جامعه باز“ اقای “پوپر“  اینگونه طرفدار پیدا کرده و این چنان در رسانه های جمعی سرمایه داری تبلیغ می گردد. “پوپر“ می گوید بشریت باید به آن اشکالی از سازماندهی اجتماعی رضایت دهد که نسبت به مدرن سازی بی اندازه باز و پذیرا باشد. به نظر وی جامعه باز آن جامعه ای است، که آماده است در لحظه مناسب، ارزشهای تاریخی، رسوم فرهنگی و سنن معنوی خود را در راه نوآوری تکنیکی و بهبود هستی بشری فدا نماید.   
آقایان لابییست سرمایه داری مالی و یا کنسرنهای شرکتهای خدماتی هیچ الزامی در قبال “ارزشهای تاریخی، رسوم فرهنگی و سنن معنوی“ ندارند که با مردم کشورهای خود رفتار دیگری داشته باشند تا با مردم سایر مناطق جهان. آنها پشت درهای بسته اجتماع می کنند و تصمیم میگیرند و وقعی بر عقیده پارلمانها و یا انظار عمومی کشور ها نمی گذارند. برای کشورها نسخه دمکراسی تجویز می کنند و حاضرند برای استقرار “دمکراسی“ مورد نظر خود حتی جنگ بپا کنند و مردم را بخاک و خون کشند، لکن عملکرد خود آنها عمیقا غیر دمکراتیک  ضد مردمی است. حالا چرا برخی از سیاستمداران ایرانی ما که خود را مردمی می نامند، پستان بتنور سازمان تجارت جهانی می چسبانند و راه حل های آنچنانی پیش پای مردم ما میگذارند، مسئله ای است که باید بنوبه خود مورد تحقیق قرار گیرد.    

می گویند: چون ایران مجبور است تا سال ۲۰۰۵ بعضویت سازمان تجارت جهانی درآید پس چرا نه همین امروز. در سال ۲۰۰۵ یا مجبور خواهیم شد تمامی شرایط آن سازمان را یکجا بپذیریم و یا اینکه از اقتصاد جهانی به طور کامل حذف شده و پیامدهای غیرقابل تحمل آن را بپذیریم!…
کسانی که این گونه استدلال می کنند، ظاهرا مفهوم جهانی شدن را درک نکرده و از وظایف صندوق بین المللی ارز، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، قرارداد سرمایه گذاری چند جانبه  و  قرار دادکلی در مورد تجارت و خدمات در تکامل و تثبیت نظم نوین جهانی مطلع نیستند. آیا این موسسات که در رابطه مستقیم با وال استریت و پنتاگون سیاست اقتصاد جهانی را تدوین می کنند را میتوان با کرنش و تعظیم وادار به قبول شرط و شروط “دمکراتیک“ کرد؟ کدام کشور پیشرفته توانسته که ما با این وضع سیاسی و اقتصادی خود بتوانیم؟ این موسسات و نحوه سیاست گذاری آنها کاملا غیر دمکراتیک است و بهمین علت نیز اعتراضات وسیع مردم در سطح جهان (سیاتل، پراگ، داووس، کانادا و ایتالیا….)  در جهت دمکراتیزه کردن این موسسات روز بروز گسترش می یابد. ایران و هر کشور جهان سومی دیگر به سیاست مداران و رهبرانی محتاج است که قادر باشند متکی و با استفاده از قدرت توده عظیم مردم کشور خود جسورانه در مقابل سیل عظیم تبلیغاتی رسانه های امپریالیستی ایستادگی کنند و مشکلات را آنطور که هست با مردم خود در میان بگذارند. حکومتی که مورد مهر و محبت مردم صادق و زحمتکش کشور خود قرار داشته باشد را نمی توان نابود کرد به آن نشان که ایالات متحده، تنها ابر قدرت نظامی جهان هنوز نتوانسته جزیره کوچک کوبا را در چندین کیلومتری کشور خود بزانو درآورد. می گویند آنکه مبارزه میکند، میتواند احتمالا شکست بخورد ولی آنکه مبارزه نکند، از ابتدا شکست خورده است. این جمله خطاب به آنهائی است که از هم اکنون دستها را بعلامت تسلیم بالا برده اند و  به  رحم و شفقت “شیطان بزرگ“ دلبسته اند.       

“…در مقابل مخالفین جهانی شدن که در چندین سال اخیر صدای اعتراضاتشان روز بروز رساتر گردیده و اکنون همت کرده اند تا به برج وباروی کارتل کشورهای (گ۸) حمله برند، مشکلات عظیم و غیر قابل حلی قرار گرفته است. آنها باید روابط مزورانه سیاستمداران را با نمایندگان بین المللی سرمایه داری مالی برملا کنند. آنها باید تمام کوشش خود را مصروف آن سازند تا موسسات دولتی و موسسات مابین دولتها را از چنگال بنگاه های مالی بیرون کشند و آزاد سازند. آنها باید بمبارزه با تمرکز عظیم مالکیت و ثروت خصوصی بپردازند، تجارت سوداگرانه و شسشوی پول را مانع شوند و امکانات فرار مالیاتها را نابود سازند و برای بازسازی دولت رفاهی مبارزه کنند.  آنها باید به ائتلاف وسیعی با جنبش صلح دست یابند، چون ارتشیان، تسلیحات و نیروهای امنیتی غرب نه تنها صلح جهانی را به مخاطره می افکنند، بلکه اساسا منافع مالی و اقتصادی حاکم را تضمین می کنند. آنها باید در مقابل رسانه های جهانی و اخبار مجعولی که تولید میکنند و تصویر مخدوشی که از وقایع جهان ارائه می دهند، بدیل خود را ارائه دهند تا “آگاهی کاذبی“ که در جوامع ما رسوخ کرده و هرگونه بحث و گفتگوی انتقادی را در نطفه خفه میکند، از مغزها دورکند.

این مبارزه بایستی که در سطح وسیع در کلیه کشورها و بین کلیه اقشار صورت گیرد. ما باید در ورای مرزهای ملی، نژادی و اجتماعی با یکدیگر به تفاهم برسیم، بهم مربوط شویم و متحد گردیم. ما باید بنحوی بی نظیر همبسته و جهان وطنی عمل کنیم  و در مقابل جهانی شدن وال استریتی، مقاومت جهانی شده خود را قرار دهیم. بخاطر از بین بردن فقر جهانی و ایجاد صلح مستمر بایستی نظم نوین جهانی را خلع سلاح کنیم…“ (نقل قول از کتاب میشل خوسودووسکی گلوبال-بروتال) 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *